جدول جو
جدول جو

معنی متحارب - جستجوی لغت در جدول جو

متحارب
طرف مقابل در جنگ، دشمن
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
فرهنگ فارسی عمید
متحارب
کسی که آتش جنگ بر افروزد
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
فرهنگ لغت هوشیار
متحارب
((مُ تَ رِ))
برافروزنده آتش جنگ، جنگ کننده، جمع متحاربین
تصویری از متحارب
تصویر متحارب
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

جمع متحارب، جنگ افروزان جمع متحارب در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحاسب
تصویر متحاسب
حساب کننده با یکدیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقارب
تصویر متقارب
با یکدیگر نزدیک گردنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متقارب
تصویر متقارب
((مُ تَ رِ))
نزدیک شونده، نزدیک به یکدیگر، نام یکی ازبحور شعر که از هشت فعولن تشکیل شده است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحاسب
تصویر متحاسب
((مُ تَ س))
با یکدیگر حساب کننده، جمع متحاسبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متقارب
تصویر متقارب
نزدیک به هم، در علوم ادبی در علم عروض از بحور شعر که از تکرار سه یا چهاربار فعولن حاصل می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تحارب
تصویر تحارب
احتراب، محاربه، با یکدیگر جنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارب
تصویر محارب
جنگ کننده، جنگجو، جنگنده
در فقه کسی که علیه حکومت اسلامی به جنگ برخاسته که واجب القتل است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاب
تصویر متحاب
همدوستار یکدیگر را دوست گیرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محارب
تصویر محارب
جنگ کننده، جنگجو و بهادر نبرد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تحارب
تصویر تحارب
((تَ رُ))
با هم جنگیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محارب
تصویر محارب
((مُ رِ))
جنگجو، نبردکننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متحاب
تصویر متحاب
((مُ تَ))
یکدیگر را دوست گیرنده، دوست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تحارب
تصویر تحارب
با هم جنگ کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
جنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
پی در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
برازنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از متعاقب
تصویر متعاقب
به دنبال، در پی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از محاربه
تصویر محاربه
با هم جنگ کردن، جنگیدن، در علم حقوق از بین بردن نظم و امنیت با استفاده از اسلحه یا بدون آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متقارن
تصویر متقارن
اتفاق افتاده در یک زمان، مصادف، در ریاضیات ویژگی دو شکل دارای تقارن نسبت به هم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاکم
تصویر متحاکم
آنکه با طرف دعوی نزد حاکم می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناوب
تصویر متناوب
آنچه به نوبت بیاید، یکی پس از دیگری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متحاشی
تصویر متحاشی
هراسان، ترسان، بیمناک، در حال ترس و بیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متواری
تصویر متواری
فراری، در به در، پنهان شده، پنهان، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متعارض
تصویر متعارض
ویژگی کسی یا چیزی که با دیگری متفاوت است، مخالف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متناسب
تصویر متناسب
کسی یا چیزی که با دیگری نسبت و همانندی داشته باشد، دارای تناسب و هماهنگی، چیزی که اجزای آن با هم هماهنگ باشد، خوش ترکیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از محاریب
تصویر محاریب
محراب ها، جاهای ایستادن پیش نماز، قبله ها، بالای خانه ها، صدر مجلس ها، جایگاه شیرها، جمع واژۀ محراب
فرهنگ فارسی عمید
درک کننده رسنده، دریابنده رسنده بچیزی، درک کننده دریابنده جمع متدارکین، آوردن الفاظی است در ابتدای کلام که موهم ذم باشد و بقیه کلام بنحوی آورده شود که رفع توهم گردد. شاعر گوید: حیف باشد زانکه انسان گویمت از بهر آنک تن بود ناپاک انسان راتو پاکی همچو حان. توضیح فرق آن با تاکید المدح بمایشبه الذم در آنست که در صنعت اخیر تاکید مقصود است و در متدارک تاکید نیست بلکه محض صفت مراد است، قافیه ای که دو متحرک و یک ساکن داشته باشد: بنام خداوند حان و خرد و این و تد مقرون است، یکی از بحر های مستحدث عروضی که اجزای آن هشت بار فاعلن است. توضیح متدارک مثمن سالم تقطیع آن هشت بار فاعلن است: چون رخت ماه من بر فلک مه نتافت بر درت شاه من جز ملک ره نیافت. (بدیع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحیری
تصویر متحیری
تحیر سر گشتگی سر گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
متحیره در فارسی مونث متحیر مات خیره هاژ سر گردان سرگشته مونث متحیر جمع متحیرات. یا خمسه متحیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متبارک
تصویر متبارک
آفریکان اناهید پاک منزه (خاص خدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحسره
تصویر متحسره
مونث متحسر جمع متحسرات
فرهنگ لغت هوشیار