برگردیده و متغیر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متغیر و برگردیده و فاسد شده، پیر و فرسوده و کسی که چندین سال می ماند، کسی که نرمی و آسانی در کار می کند. (ناظم الاطباء). سهل گیرنده در کار. (از منتهی الارب). و رجوع به تسنی شود
برگردیده و متغیر. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). متغیر و برگردیده و فاسد شده، پیر و فرسوده و کسی که چندین سال می ماند، کسی که نرمی و آسانی در کار می کند. (ناظم الاطباء). سهل گیرنده در کار. (از منتهی الارب). و رجوع به تسنی شود
دور شونده. (آنندراج). آن که پرهیز می کند و حذر می نماید. (ناظم الاطباء). کسی که برمی گرددو دست می کشد از کسی و یا چیزی. (ناظم الاطباء). دوری کننده و احتراز کننده. (از فرهنگ جانسون) ، جنب شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجنب شود
دور شونده. (آنندراج). آن که پرهیز می کند و حذر می نماید. (ناظم الاطباء). کسی که برمی گرددو دست می کشد از کسی و یا چیزی. (ناظم الاطباء). دوری کننده و احتراز کننده. (از فرهنگ جانسون) ، جنب شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجنب شود
جماعت مجتمعشده. (آنندراج). فراهم آورده شده و جمعشده. (ناظم الاطباء). آن که می برد خود را با دیگری در زیر یک بالاپوش. (ناظم الاطباء) ، گیرنده، پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجمی شود
جماعت مجتمعشده. (آنندراج). فراهم آورده شده و جمعشده. (ناظم الاطباء). آن که می برد خود را با دیگری در زیر یک بالاپوش. (ناظم الاطباء) ، گیرنده، پوشنده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجمی شود
ظاهر شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، روشن و آشکار. (آنندراج) (غیاث). تابدار و روشن وباشکوه و درخشان و آشکار و هویدا. (ناظم الاطباء). - متجلی شدن، ظاهر و آشکار شدن: و در زمرۀ صاحبدلان متجلی نشود مگر آنگه که متحلی شود به زیور قبول امیرکبیر... (گلستان چ فروغی ص 8). ، تغییرصورت داده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
ظاهر شونده. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، روشن و آشکار. (آنندراج) (غیاث). تابدار و روشن وباشکوه و درخشان و آشکار و هویدا. (ناظم الاطباء). - متجلی شدن، ظاهر و آشکار شدن: و در زمرۀ صاحبدلان متجلی نشود مگر آنگه که متحلی شود به زیور قبول امیرکبیر... (گلستان چ فروغی ص 8). ، تغییرصورت داده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
آرزومند. (آنندراج) (غیاث). کسی که آرزو می برد و میخواهد. خواهش کننده. آرزو دارنده و پرسنده و درخواست کننده و مستدعی و استدعا کننده. (ناظم الاطباء). آرزوخواه. آرزومند. خواهشگر. خواستار و آرزو برنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خوانندۀ نبشته و دستخط، دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مخترع و آن که حدیثی را از نو پیدا میکند و افسانه را بر می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تمنی شود
آرزومند. (آنندراج) (غیاث). کسی که آرزو می برد و میخواهد. خواهش کننده. آرزو دارنده و پرسنده و درخواست کننده و مستدعی و استدعا کننده. (ناظم الاطباء). آرزوخواه. آرزومند. خواهشگر. خواستار و آرزو برنده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خوانندۀ نبشته و دستخط، دروغگو. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مخترع و آن که حدیثی را از نو پیدا میکند و افسانه را بر می بافد. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). رجوع به تمنی شود
نسبت دهنده خود را به سوی غیر اصل خود. (آنندراج). کسی که نسبت خود را به غیر اصل خود می دهد، دوست و مهربان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پرنده ای که دروامی کند بال خود را و می نشیند. و رجوع به تجنث شود
نسبت دهنده خود را به سوی غیر اصل خود. (آنندراج). کسی که نسبت خود را به غیر اصل خود می دهد، دوست و مهربان. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، پرنده ای که دروامی کند بال خود را و می نشیند. و رجوع به تجنث شود