- متجلی
- ظاهر شونده، روشن و آشکار
معنی متجلی - جستجوی لغت در جدول جو
- متجلی ((مُ تَ جَ لّ))
- آشکار، آشکار شونده، ظاهر شونده
- متجلی
- ظاهر، آشکار، روشن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مونث متجلی جمع متجلیات
دست اندرکار، سرپرست
روشن، آشکار، جلوه گر
چابک، دلیر، بی باک
تجزیه شونده، جزءجزءشونده
آراسته شده، زیور دار، زینت یافته
کسی که کاری به عهدۀ او سپرده شده، سرپرست، کارگردان، سرپرست املاک موقوفه، جانشین
آراسته زیور یافته آراسته شونده زیور گیرنده، آراسته: متحلی بحیله صدق نبود
گناه بندنده
فرو رونده، جنبنده
چابک نما بتکلف چابکی نماینده جمع متجلدین
کشاننده جلب کننده کشاننده
پاره پاره گردیده، تجزیه شونده
خرامنده، فرود آینده، آویخته
همدردی شنیده نوازش دیده، خورسند دل نواخته شده تسلی داده: به جهت آنکه هر که را نصرت در جانب او وجود گیرد هر آینه دلش متسلی خواهد بود
کار گزار، جادنگو (متولی وقف)، سر پرست برمک، کیشمند دینکار پیشنماز کسی که اداره امور موسسه یا کاری را بعهده گرفته، آنکه اداره امور بقعه ای از بقاع متبرکه را بعهده دارد، سرپرست املاک موقوفه: ... مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضاه و متولیان... توضیح کسی است که بر حسب صفات و مشخصاتی که واقف در وقف نامه ذکر کرده است در هر عصر و زمانی باداره امور وقف موافق نظر واقف می پردازد. معمولا حق الزحمه وی در وقف نامه ها یک عشر از درآمد موقوفه است. عمل و سمت متولی در اداره موقوفه بنام تولیت خوانده میشود. معمولا واقفان تا خود زنده هستند متولی موقوفه نیز میباشند. در اکثر وقف نامه ها تولیت در اعقاب و فرزندان واقف نسلی پس از نسل دیگر معین میگردد. در بعضی وقف نامه ها نیز از همان آغاز امر بواسطه اینکه واقف فرزندی نداشته و یا از فرزندان خود ناراضی بوده است تولیت در غیر اولاد و خاندان واقف قرار داده شده است. در بعض دیگر از موقوفات مهم نیز برای اینکه کسانی نتوانند بملک موقوفه تجاوز کنند تولیت بسلطان وقت تفویض شده است از قبیل قسمت اعظم موقوفات آستان قدس رضوی و موقوفات مدرسه سپهسالار ناصری در تهران. یا متولی منصوب یا متصدی. اگر موقوفه ای مجهول التولیه باشد کسی که قبل از وضع قانون اوقاف از طرف حاکم شرع معین میشد و پس از اجرای قانون اوقاف از طرف اداره کل (سازمان) اوقاف برای اداره موقوفه انتخاب میگردد بنام متولی منصوب یا متصدی خوانده میشود. یا متولی منصوص. کسی است که در وقف نامه نام او برده شده و یا صفات و مشخصاتی برای متولی ذکر شده که با فرد معینی منطبق گردد از قبیل: ارشد اکبر اعلم اتقی و اورع اولاد یا اعلم علمای محل و یا پیشنماز مسجد جامع و نظایر آنها
روشن آشکار، بیرون رونده: از زاد بوم صفت چشمان کج شبیه چشم مغولان است روشن شونده، آشکار جلو گر
تسلی یافته
نمود
ظاهر و منشکف شدن
جلادهنده، آشکار کننده
اسبی که در مسابقه از اسب های دیگر پیش بیفتد
اسبی که در مسابقه از اسب های دیگر پیش بیفتد
جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه
روشن کننده، آشکار و هویدا