جدول جو
جدول جو

معنی متجسس - جستجوی لغت در جدول جو

متجسس
جستجو کننده، تجسس کننده، جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خبرکش، هرکاره، راید، آیشنه، منهی، زبان گیر، رافع، ایشه
تصویری از متجسس
تصویر متجسس
فرهنگ فارسی عمید
متجسس
جستجو کننده
تصویری از متجسس
تصویر متجسس
فرهنگ لغت هوشیار
متجسس
((مُ تَ جَ سِّ))
جستجو کننده، تلاش کننده
تصویری از متجسس
تصویر متجسس
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متجسسه
تصویر متجسسه
مونث متجسس جمع متجسسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متحسس
تصویر متحسس
پیامپرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلس
تصویر متجلس
فرو رونده، جنبنده
فرهنگ لغت هوشیار
کرپمند (کرپ جسم)، مهین کار، بر شونده جسم گیرنده، تناور، آنکه بر کاری و عملی بزرگ شود جمع متجسمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسد
تصویر متجسد
تنا ور جسد گیرنده، تناور جمع متجسدین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجرس
تصویر متجرس
سخن گوینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسم
تصویر متجسم
((مُ تَ جَ سِّ))
جسم گیرنده، تناور، آن که بر کاری و عملی بزرگ شود، جمع متجسمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجسد
تصویر متجسد
دارای جسمیت شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجسس
تصویر تجسس
جست و جو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تجسس
تصویر تجسس
خبر جستن، خبر خواستن، تفتیش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجسس
تصویر تجسس
جستجو کردن در امری یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تجسس
تصویر تجسس
((تَ جَ سُّ))
جستجو کردن، دنبال چیزی گشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجسسین
تصویر متجسسین
جمع متجسس، جویندگان، انیشگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجسسات
تصویر متجسسات
جمع متجسسه
فرهنگ لغت هوشیار