جدول جو
جدول جو

معنی متجدب - جستجوی لغت در جدول جو

متجدب
(مُ تَ جَدْ دِ)
کسی که چیزی را ناگوار بشمرد و پندارد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سال خشک و قحط. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجدب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از متادب
تصویر متادب
ادب آموخته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجدد
تصویر متجدد
کسی که آداب ورسوم تازه را کسب کرده باشد، پیرو شیوه های نوین زندگی، نوگرا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجدب
تصویر مجدب
خشک و بی گیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از متجنب
تصویر متجنب
دوری کننده، پرهیزکننده
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
ناگوار شمردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عیب ناک داشتن چیزی را. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، نرسیدن باران زمین را و خشکسالی رسیدن آنرا. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَدْ دِ)
نو گردیده. (آنندراج). نو و تجدید شده و تازه. (ناظم الاطباء). نو گردنده: به مکان اوفضایل اسلاف و شرف اجداد متجدد گشته. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 362) ، آن که تابع رسوم و آداب جدید باشد. مقابل مرتجع. و رجوع به تجدد شود، پستان خشک و بی شیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَعْ عِ)
اوفتاده. (آنندراج). به روی در افتاده. (ناظم الاطباء) ، مرده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به تجعب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَلْ لِ)
غوغائی و هنگامه ساز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ جَنْ نِ)
دور شونده. (آنندراج). آن که پرهیز می کند و حذر می نماید. (ناظم الاطباء). کسی که برمی گرددو دست می کشد از کسی و یا چیزی. (ناظم الاطباء). دوری کننده و احتراز کننده. (از فرهنگ جانسون) ، جنب شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجنب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ خَدْ دِ)
احمق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دراز. دراز و باریک. (ناظم الاطباء) ، شتابکار. (منتهی الارب) (آنندراج). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، راه رونده نه به شتاب و تعجیل و نه به درنگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ حَدْ دِ)
مهربانی کننده بر کسی. (آنندراج). نیک خواه و مهربان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحدب و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دِ)
آن که زمین را خشک بی نبات یابد. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، قوم قحطرسیده و باقحط. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). تنگدست ازقلت و کمیابی آذوقه. (ناظم الاطباء) ، زمین خشک بی نبات. (آنندراج). مکان خشک بی نبات. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از متجدد
تصویر متجدد
نو و تجدید شده و تازه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجلب
تصویر متجلب
کشاننده جلب کننده کشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تجدب
تصویر تجدب
ناگوار شمردن چیزی را
فرهنگ لغت هوشیار
نا رویا خشک خشک و بی گیاه گردیده: ... و آنجا قطره ای آب نبود با کس و دشتی مجدب بی نبات و بی آب بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متجنب
تصویر متجنب
دور شونده دوری کننده احتراز کننده جمع متجنبین
فرهنگ لغت هوشیار
ادب آموخته از ریشه پارس ادب آموخته ادب آموخته ادب گرفته جمع متادبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متأدب
تصویر متأدب
((مُ تَءَ دِّ))
ادب آموخته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجدد
تصویر متجدد
((مُ تَ جَ دِّ))
نوخواه، کسی که آداب و رسوم جدید را می پذیرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجلب
تصویر متجلب
((مُ تَ جَ لِّ))
جلب کننده، کشاننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از متجنب
تصویر متجنب
((مُ تِ جَ نِّ))
دوری کننده، احتراز کننده، جمع متجنبین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مجدب
تصویر مجدب
((مُ دَ یا جَ دَّ))
خشک و بی گیاه گردیده
فرهنگ فارسی معین
صفت تجددطلب، روشنفکر، نوآور، نوپرست، نوگرا
متضاد: کهنه گرا، متحجر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
ادب آموخته، فرهیخته، مودب
فرهنگ واژه مترادف متضاد