متخدب متخدب احمق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دراز. دراز و باریک. (ناظم الاطباء) ، شتابکار. (منتهی الارب) (آنندراج). جلد و شتاب. (ناظم الاطباء) ، راه رونده نه به شتاب و تعجیل و نه به درنگی. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تخدب شود لغت نامه دهخدا
متحدب متحدب مهربانی کننده بر کسی. (آنندراج). نیک خواه و مهربان. (ناظم الاطباء). و رجوع به تحدب و مادۀ بعد شود لغت نامه دهخدا
متجدب متجدب کسی که چیزی را ناگوار بشمرد و پندارد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون) ، سال خشک و قحط. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). و رجوع به تجدب شود لغت نامه دهخدا