گردن کش و سربلند و دلیر شونده. (آنندراج). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک. مأخوذاز تازی، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری. (ناظم الاطباء). گردن کش. عاصی. ج، متجاسرین، کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را، تند در خصومت و منازعت. (ناظم الاطباء). کسی که جسارت ورزد. و رجوع به تجاسر و متجاسره شود
گردن کش و سربلند و دلیر شونده. (آنندراج). دلیر و شجاع و بهادر و بی باک. مأخوذاز تازی، جسور و بی باک و گستاخ در هر کاری. (ناظم الاطباء). گردن کش. عاصی. ج، متجاسرین، کسی که می جنباند و حرکت می دهد با چوب دستی دیگری را، تند در خصومت و منازعت. (ناظم الاطباء). کسی که جسارت ورزد. و رجوع به تجاسر و متجاسره شود
سخت استوار گردنده و دشوارشونده و با هم دشواری کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دشوار و مشکل و سخت استوار و با هم دشواری و سختی کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاسر شود
سخت استوار گردنده و دشوارشونده و با هم دشواری کننده. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). دشوار و مشکل و سخت استوار و با هم دشواری و سختی کرده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تعاسر شود
کسی که آشکارا و بی پرده و حجاب کار می کند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). کسی که عمل خویش را به قصد آشکارا سازد. (فرهنگ فارسی معین). - متجاهر به فسق، آن که علانیه و آشکارا فسق می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاهر شود
کسی که آشکارا و بی پرده و حجاب کار می کند. (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). کسی که عمل خویش را به قصد آشکارا سازد. (فرهنگ فارسی معین). - متجاهر به فسق، آن که علانیه و آشکارا فسق می کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به تجاهر شود
گردنکشی نمودن. (از قطرالمحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خیرگی نمودن. (مجمل اللغه) ، دلیر شدن بر کسی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیری کردن و شوخی و گستاخی کردن. (غیاث اللغات). دلیری کردن بر چیزی. (فرهنگ نظام) : چون تجاسر کرد خاطر مختصر کردم سخن کاین تجاسر سمع اعلا برنتابد بیش از این. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 352). بفرمود تا آن غلام را از سر تا پای پوست بیرون کشیدند تا دیگران اعتبار گیرند و بر قتل ملوک تجاسر ننمایند. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 314). بار دیگر اقرار کرد و از تجاسر استغفار. (گلستان) ، جنبش نمودن بهر کسی بعصا. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجاسر لفلان بالعصا، تحرک له بها. (اقرب الموارد) ، بلند کردن سر خود را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
گردنکشی نمودن. (از قطرالمحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خیرگی نمودن. (مجمل اللغه) ، دلیر شدن بر کسی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیری کردن و شوخی و گستاخی کردن. (غیاث اللغات). دلیری کردن بر چیزی. (فرهنگ نظام) : چون تجاسر کرد خاطر مختصر کردم سخن کاین تجاسر سمع اعلا برنتابد بیش از این. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 352). بفرمود تا آن غلام را از سر تا پای پوست بیرون کشیدند تا دیگران اعتبار گیرند و بر قتل ملوک تجاسر ننمایند. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 314). بار دیگر اقرار کرد و از تجاسر استغفار. (گلستان) ، جنبش نمودن بهر کسی بعصا. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجاسر لفلان بالعصا، تحرک له بها. (اقرب الموارد) ، بلند کردن سر خود را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)