گردنکشی نمودن. (از قطرالمحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). خیرگی نمودن. (مجمل اللغه) ، دلیر شدن بر کسی. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). دلیری کردن و شوخی و گستاخی کردن. (غیاث اللغات). دلیری کردن بر چیزی. (فرهنگ نظام) : چون تجاسر کرد خاطر مختصر کردم سخن کاین تجاسر سمع اعلا برنتابد بیش از این. خاقانی (دیوان چ عبدالرسولی ص 352). بفرمود تا آن غلام را از سر تا پای پوست بیرون کشیدند تا دیگران اعتبار گیرند و بر قتل ملوک تجاسر ننمایند. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 314). بار دیگر اقرار کرد و از تجاسر استغفار. (گلستان) ، جنبش نمودن بهر کسی بعصا. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : تجاسر لفلان بالعصا، تحرک له بها. (اقرب الموارد) ، بلند کردن سر خود را. (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)