با همدیگر نبردکننده در بسیاری مال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکاثر شود، افزون، افزوده، متزاید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
با همدیگر نبردکننده در بسیاری مال. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تکاثر شود، افزون، افزوده، متزاید. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده. (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، متألم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر. (ناظم الاطباء). اندوهگین و منفعل. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تأثر شود. - متأثر شدن، غمگین شدن: شاه چون این مقدمات استماع کرد و این مقامات بشنید متأثر و متفکر شد. (سندبادنامه ص 76). - متأثر کردن، غمگین کردن. - متأثر گردیدن، اثر پذیرفتن. - ، اندوهگین شدن: مردم در ایام دولت از نکبات متأثر نگردد... (مرزبان نامه). - متأثر گشتن، متأثر گردیدن. رجوع به ترکیب قبل شود. ، برگزیده. (ناظم الاطباء)
پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده. (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، متألم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر. (ناظم الاطباء). اندوهگین و منفعل. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تأثر شود. - متأثر شدن، غمگین شدن: شاه چون این مقدمات استماع کرد و این مقامات بشنید متأثر و متفکر شد. (سندبادنامه ص 76). - متأثر کردن، غمگین کردن. - متأثر گردیدن، اثر پذیرفتن. - ، اندوهگین شدن: مردم در ایام دولت از نکبات متأثر نگردد... (مرزبان نامه). - متأثر گشتن، متأثر گردیدن. رجوع به ترکیب قبل شود. ، برگزیده. (ناظم الاطباء)
آن که پیشی گیرد و بشتابد. (آنندراج). پیشی گیرنده. (غیاث) (از منتهی الارب). پیشی گیرنده و شتابنده. (ناظم الاطباء) ، زودرسنده و زودکننده و به سرعت شتابنده بسوی ذهن. (آنندراج). به سرعت شتابنده به سوی ذهن. (غیاث). مأخوذ از تازی، هر چیزی که سبقت گیرد و بشتابد و زودتر به نظر آید و بیشتر ظاهر شود. (ناظم الاطباء). آنچه به ذهن خطور کند. - متبادر به ذهن، هر آنچه اول به یاد آید. (ناظم الاطباء)
آن که پیشی گیرد و بشتابد. (آنندراج). پیشی گیرنده. (غیاث) (از منتهی الارب). پیشی گیرنده و شتابنده. (ناظم الاطباء) ، زودرسنده و زودکننده و به سرعت شتابنده بسوی ذهن. (آنندراج). به سرعت شتابنده به سوی ذهن. (غیاث). مأخوذ از تازی، هر چیزی که سبقت گیرد و بشتابد و زودتر به نظر آید و بیشتر ظاهر شود. (ناظم الاطباء). آنچه به ذهن خطور کند. - متبادر به ذهن، هر آنچه اول به یاد آید. (ناظم الاطباء)
پراکنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده. (ناظم الاطباء) ، بیمار و هلاک شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود
پراکنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). پراکنده و به اینجا و به آنجا افتاده. (ناظم الاطباء) ، بیمار و هلاک شده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و رجوع به تناثر شود
متالم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر، پذیرنده اثر چیزی را سنهیده آزرده نو ژیده متاثره مونث متاثر: سنهیده آنکه اثر پذیرد اثر پذیر، اندوهگین متالم جمع متاثرین
متالم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر، پذیرنده اثر چیزی را سنهیده آزرده نو ژیده متاثره مونث متاثر: سنهیده آنکه اثر پذیرد اثر پذیر، اندوهگین متالم جمع متاثرین