جدول جو
جدول جو

معنی متبختر

متبختر((مُ تَ بَ تِ))
کسی که با تکبر و ناز راه می رود
تصویری از متبختر
تصویر متبختر
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با متبختر

متبختر

متبختر
خرامنده به ناز. (ناظم الاطباء). کسی که از روی ناز و تکبر و تفرعن می خرامد. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبختر شود
لغت نامه دهخدا

تبختر

تبختر
تکبر، خودنمایی، با خودنمایی و برازندگی راه رفتن، به ناز و غرور خرامیدن
تبختر
فرهنگ فارسی عمید

تبختر

تبختر
از ’ب خ ت ر’، خرامیدن به ناز. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بناز و غرور خرامیدن. (غیاث اللغات) (آنندراج). خرامیدن. (زمخشری) (دهار) (زوزنی) (فرهنگ نظام). نیکو مشی کردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (فرهنگ نظام).
- به تبختر رفتن، گرازیدن. (صحاح الفرس). خرامیدگی و خرامش با ناز و شوکت و به این طرف و آن طرف میل کردن در رفتن. (ناظم الاطباء). با تکبر و نخوت راه رفتن، این معنی محدث در فارسی است. (فرهنگ نظام). راه رفتن نیک توأم با تمایل یاراه رفتن از روی تکبر و خودپسندی. (از قطر المحیط).
، تکبر. (زمخشری) :
به تبخترنه بذُل مال ستاند ز ملوک
به تواضع نه بمنت سوی بدگو بدهد.
خاقانی.
لطفهای شه که ذکر آن گذشت
از تبختر بر دلش پوشیده گشت.
مولوی.
چون بگفت آن خسته را خاتون چنین
می نگنجید از تبختر بر زمین.
مولوی
لغت نامه دهخدا

متختر

متختر
پراکنده ذهن از خوردن شیر و مانند آن. (آنندراج). مست و بیهوش و مسترخی. (ناظم الاطباء). و رجوع به تختر شود
لغت نامه دهخدا