پذیرنده اثر چیزی را. (آنندراج). پذیرفته شده از اثر چیزی و اثر کرده شده. (ناظم الاطباء) ، مأخوذ از تازی، متألم و غمگین و مهموم و مغموم و مضطرب و متفکر. (ناظم الاطباء). اندوهگین و منفعل. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). و رجوع به تأثر شود. - متأثر شدن، غمگین شدن: شاه چون این مقدمات استماع کرد و این مقامات بشنید متأثر و متفکر شد. (سندبادنامه ص 76). - متأثر کردن، غمگین کردن. - متأثر گردیدن، اثر پذیرفتن. - ، اندوهگین شدن: مردم در ایام دولت از نکبات متأثر نگردد... (مرزبان نامه). - متأثر گشتن، متأثر گردیدن. رجوع به ترکیب قبل شود. ، برگزیده. (ناظم الاطباء)