گروهی است از ثنویه از اصحاب مقنع بدان جهت که جامه های سپید پوشیدندی. ضد مسوده از عباسیان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (یادداشت دهخدا). یکی از فرق ده گانه مشبهه. (بیان الادیان). رجوع به سپیدجامگان و ابن مقنع و ثنویه و مفاتیح العلوم و آثارالباقیه و تاریخ بخارا و خاندان نوبختی اقبال ص 262 شود
گروهی است از ثنویه از اصحاب مقنع بدان جهت که جامه های سپید پوشیدندی. ضد مسوده از عباسیان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) (یادداشت دهخدا). یکی از فرق ده گانه مشبهه. (بیان الادیان). رجوع به سپیدجامگان و ابن مقنع و ثنویه و مفاتیح العلوم و آثارالباقیه و تاریخ بخارا و خاندان نوبختی اقبال ص 262 شود
ویژه. خالص و بی آمیزش و بیغش. (برهان). خالص و پاک و بیغش، و آنرا ویژه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) ، خاص و خاصه. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ویژه شود
ویژه. خالص و بی آمیزش و بیغش. (برهان). خالص و پاک و بیغش، و آنرا ویژه نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج) ، خاص و خاصه. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ویژه شود
یا منیجه که نام دختر افراسیاب باشد و بیژن پسر گیو به او عاشق بود. (برهان) (جهانگیری) (غیاث). دختر افراسیاب. (فرهنگ رشیدی). نام دختر افراسیاب که بیژن پسر گیو بر او عاشق شد و منیژه او را به خانه خود برد و افراسیاب باخبر گشته منیژه را اخراج از شهر کرد و بیژن را محبوس کرده و در سیاهچال انداخت و رستم رفته او را از چاه بیرون آورد... (انجمن آرا) (آنندراج) : منیژه کجا دخت افراسیاب درخشان کند باغ چون آفتاب. فردوسی. منیژه منم دخت افراسیاب برهنه ندیده تنم آفتاب. فردوسی. ثریا چون منیژه بر سر چاه دو چشم من بر او چون چشم بیژن. منوچهری. خروش رعد پس از نور برق پنداری همی ز عشق منیژه فغان کندبیژن. لامعی گرگانی. چون روی منیژه شد گل سوری سوسن به مثل چو خنجر بیژن. ناصرخسرو. زیبد منیژه خادمۀ بانوان چنانک افراسیاب نیزه کش اخستان اوست. خاقانی
یا منیجه که نام دختر افراسیاب باشد و بیژن پسر گیو به او عاشق بود. (برهان) (جهانگیری) (غیاث). دختر افراسیاب. (فرهنگ رشیدی). نام دختر افراسیاب که بیژن پسر گیو بر او عاشق شد و منیژه او را به خانه خود برد و افراسیاب باخبر گشته منیژه را اخراج از شهر کرد و بیژن را محبوس کرده و در سیاهچال انداخت و رستم رفته او را از چاه بیرون آورد... (انجمن آرا) (آنندراج) : منیژه کجا دخت افراسیاب درخشان کند باغ چون آفتاب. فردوسی. منیژه منم دخت افراسیاب برهنه ندیده تنم آفتاب. فردوسی. ثریا چون منیژه بر سر چاه دو چشم من بر او چون چشم بیژن. منوچهری. خروش رعد پس از نور برق پنداری همی ز عشق منیژه فغان کندبیژن. لامعی گرگانی. چون روی منیژه شد گل سوری سوسن به مثل چو خنجر بیژن. ناصرخسرو. زیبد منیژه خادمۀ بانوان چنانک افراسیاب نیزه کش اخستان اوست. خاقانی
مبیضه در فارسی مونث مبیض: سپید پوش: زن، سپید کننده سپید گر، نا نوشته سپید مانده، سپید جامگان پیروان هاشم بن حکیم مروزی مقنع (فضل بن شادان) سپید زای مونث مبیض جمع مبیضات، زنی که فرزندان سفید زاید مقابل مسوده
مبیضه در فارسی مونث مبیض: سپید پوش: زن، سپید کننده سپید گر، نا نوشته سپید مانده، سپید جامگان پیروان هاشم بن حکیم مروزی مقنع (فضل بن شادان) سپید زای مونث مبیض جمع مبیضات، زنی که فرزندان سفید زاید مقابل مسوده