مبین بیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشنبیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشن تصویر مبین فرهنگ لغت هوشیار
مبین ((مُ بَ یِّ)) بیان کننده، آشکار کننده، واضح کنندهبیان کننده، آشکار کننده، واضح کننده تصویر مبین فرهنگ فارسی معین