جدول جو
جدول جو

معنی مبهن - جستجوی لغت در جدول جو

مبهن
(مَ هََ)
محل رستگاری و سلامت و وطن و مسکن کسی، مضیف و آنجای از خانه که در آن از مهمانان پذیرائی میکنند، کارهای خانگی، منزل جادوگران و افسونگران، قبیله و طایفه و خاندان و جد و خویشاوند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از میهن
تصویر میهن
(دخترانه)
وطن، زادگاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کرده شده، آشکار، واضح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن، زادگاه، زادبوم، خانه، قبیله، خانمان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
نامشخص، نامعلوم، ویژگی کار مشکل و پیچیده، پوشیده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موهن
تصویر موهن
ضعیف کننده، سست کننده، خوار کننده، توهین آمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبهی
تصویر مبهی
ویژگی هر دارویی که نیروی جنسی را افزایش دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مدهن
تصویر مدهن
چرب کننده، چربی دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کننده، آشکار کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبین
تصویر مبین
آشکار کننده، واضح، روشن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبرهن
تصویر مبرهن
آشکار، دارای دلیل و برهان، مدلل
فرهنگ فارسی عمید
چرب چرب شده چاپلوس متملق. چرب کرده، به روغن طلا کرده. چربی دار، طلاکننده بروغن، چرب کننده. روغندان چربزبان چاپلوس روغندان چربیدار، چرب کننده روغنمال: ابزار روغن مالی
فرهنگ لغت هوشیار
نیمی از شب این واژه در فارسی برابر با خوار ساز زبون کننده به کار می رود در تازی واژه مهین آرشی نزدیک به آن دارد و برابر است با خوار سست واژه موهون نیز چنین آرشی دارد موهن در آنندراج و لاروس نیامده است. خوار کننده سست و ضعیف کننده، زننده توهین آمیز: (کلمات موهن بر زبان راند. {توضیح موهن بر وزن} موجر {که معمولا بمعنی اهانت کننده استعمال میشود در لغت بمعنی ضعیف کننده است. در زبان عربی بجای آن} مهین {گویند (صحاح)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن، مسکن، مقام و زاد بوم و آرامگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبرهن
تصویر مبرهن
حجتهای روشن و بدلایل قاطع ثابت کرده شده، با برهان، مدلل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبطن
تصویر مبطن
کمر باریک میان باریک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهت
تصویر مبهت
حیران کننده و آشفته کننده و مشوش کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دربسته، بیهوش، کار فرو بسته
فرهنگ لغت هوشیار
شادی بخش شادی آفرین شادی بخش شادی آفرین شاد سازنده مسرور کننده. شاد سازنده مسرور کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبین
تصویر مبین
بیان کرده شده، پیدا و آشکار کرده، هویدا، آشکار، روشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبدن
تصویر مبدن
تناور: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبهی
تصویر مبهی
ور نفزا دارویی که قوه باه بیفزاید زیاد کننده قوه باه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبطن
تصویر مبطن
((مُ بَ طَّ))
میان باریک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از میهن
تصویر میهن
((هَ))
وطن، مسکن، بوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدهن
تصویر مدهن
((مُ دَ هَّ))
چرب کرده، به روغن طلا کرده، چرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مدهن
تصویر مدهن
((مُ هِ))
چاپلوس، متملق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبرهن
تصویر مبرهن
مدلل، با دلیل و برهان، آشکار، واضح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
((مُ بَ یِّ))
بیان کننده، آشکار کننده، واضح کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبهج
تصویر مبهج
((مُ هِ))
شاد سازنده، مسرور کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
((مُ هَ))
نامعلوم، مجهول، پیچیده، دارای ابهام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
((مُ بَ یَّ))
آشکار کرده شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از موهن
تصویر موهن
((مُ هِ))
خوارکننده، ضعیف کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبین
تصویر مبین
بازگو کننده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبهم
تصویر مبهم
دو پهلو، پوشیده، پیچیده، سربسته
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از میهن
تصویر میهن
وطن
فرهنگ واژه فارسی سره