مقیم شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). مقیم شدن به جائی و بلد ساختن آن را. (منتهی الارب). در جایی اقامت کردن و یا جایی را بعنوان شهر برگزیدن. (از اقرب الموارد).
مقیم شدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). مقیم شدن به جائی و بلد ساختن آن را. (منتهی الارب). در جایی اقامت کردن و یا جایی را بعنوان شهر برگزیدن. (از اقرب الموارد).
قدمت و کهنگی. (ناظم الاطباء) ، گویند انقطع بلوطی، یعنی منقطع شد حرکت من یا شکسته شد دل من یا پشت من. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد از قاموس) ، درخت بلوط. واحد آن بلوطه. رجوع به بلوط شود
قدمت و کهنگی. (ناظم الاطباء) ، گویند انقطع بلوطی، یعنی منقطع شد حرکت من یا شکسته شد دل من یا پشت من. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد از قاموس) ، درخت بلوط. واحد آن بلوطه. رجوع به بَلوط شود
چیز فروبرده و فروخورده. (آنندراج). فروبرده شده و بلعشده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). بلعشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عنبر مبلوع، قسمی عنبر پست. عنبر ردی. نوعی ردی از عنبر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
چیز فروبرده و فروخورده. (آنندراج). فروبرده شده و بلعشده. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون). بلعشده. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، عنبر مبلوع، قسمی عنبر پست. عنبر ردی. نوعی ردی از عنبر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
ماءمبرود، آب سرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن که سردی بر مزاج او غلبه دارد. ج، مبرودین. آن که سردیش کرده باشد. مقابل محرور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خبز مبرود، نان که بر آن آب ریخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشت ژاله زده. (دهار). کشتۀ تگرگ زده. (مهذب الاسماء)
ماءمبرود، آب سرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، آن که سردی بر مزاج او غلبه دارد. ج، مبرودین. آن که سردیش کرده باشد. مقابل محرور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، خبز مبرود، نان که بر آن آب ریخته باشند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کشت ژاله زده. (دهار). کشتۀ تگرگ زده. (مهذب الاسماء)