- مبرور
- عنوانی برای فرد فوت کرده، شادروان، پذیرفته شده و مقبول از جانب خدا
معنی مبرور - جستجوی لغت در جدول جو
- مبرور
- نکویی کرده شده، پسندیده، مقبول در نزد خدا
- مبرور ((مَ))
- خوبی دیده، آمرزیده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبروره در فارسی مونث مبرور: نیکی یافته نیکفرجام، پذیرفته، بی آک مونث مبرور جمع مبرورات
کم کم آرام آرام بتدریج کم کم: (بمرور ایام)، توضیح لازم الاضافه است
شادمان
خودپسند، گرانسر، خودخواه، خودبین
شاد، شادمان، خوشحال
برص دار، مبتلا به برص
کسی که به باطل طمع ببندد، فریب خورده، فریفته
در نحو عربی، کلمه ای که آخر آن حرکت کسره داشته باشد، کلمه ای که پس از حرف جرّ بیاید و یا مضاف الیه واقع شود، کشیده شده
کسی که دارای مزاج گرم است، گرم شده از حرارت آتش و تب
شکافته شکافیده
پر فرزند
پیس اندام پیسی (گویش فرارودی) آنکه به برص مبتلی است پیس اندام
باز گشاده
آب سرد آب خنک، نان آب زده سرد شده، آب سرد، نان که بر آن آب ریخته باشند
کشیده شده، جر یافته
لاغر، گرم سرشت، خشمگین برافروخته گرم شده (از آتش تب خشم و جز آن) : بهر مزدوران که محروران بدند از ماندگی قرصه کافور کرد از قرصه شمس الضحی. (خاقانی)، گرم مزاج جمع محرورین
خوشوقت، تازه، خرم
چول گرگ سماروغ مالتی از گیاهان گیاهی است از تیره بالانوفوراسه و از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که انگل ریشه سایر گیاهان میشود. این گیاه در نواحی بحر الرومی و جزیره مالت و شمال افریقا میروید و چون شکل ظاهریش شبیه قارچ است آن را قارچ جزیره مالت هم میگویند. از گرد این گیاه جهت بند آوردن خون استفاده میکنند مسرور طرثوث قارچ مالت قارچ مالته ایرالذئب زب الارض زب الریاح مالته منطاری
فریفته، گول خورده
خنک و سرما زده
کشیده شده، کسره داده شده، هر یک از سازهای آرشه ای
Conceited, Snooty, Supercilious, Haughty
presunçoso, arrogante, esnobe, desdenhoso
eingebildet, hochmütig, snobistisch
zarozumiały, arogancki, snobistyczny