جدول جو
جدول جو

معنی مبذول - جستجوی لغت در جدول جو

مبذول
بذل شده، بخشیده شده
تصویری از مبذول
تصویر مبذول
فرهنگ فارسی عمید
مبذول
بخشیده شده، خرج شده
تصویری از مبذول
تصویر مبذول
فرهنگ لغت هوشیار
مبذول
((مَ))
خرج شده، مصرف شده، بذل شده، بخشیده شده
تصویری از مبذول
تصویر مبذول
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

مبذوله در فارسی مونث مبذول: بخشیده، پذیرفته و، انجام شده مونث مبذول: مساعی مبذوله جمع مبذولات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبلول
تصویر مبلول
نمناک نمدار نمناک مرطوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبزول
تصویر مبزول
شکافته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخذول
تصویر مخذول
خوار شده و ذلیل و منکوب، سر افکنده
فرهنگ لغت هوشیار
ناکس فرومایه ناکس سفله، فرومایه پست: و بدین شرحهاء مفصل و بیانهاء موکد و فصلهاء معتمد و موکد مرین قصیده را که بر مثال جسدی مهمل و مبدد و مطروح ومرذول و معزول بود مطرح کرده شد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبلول
تصویر مبلول
((مَ))
نمدار، نمناک، مرطوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرذول
تصویر مرذول
((مَ))
ناکس، سفله، فرومایه، پست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مخذول
تصویر مخذول
((مَ))
بی بهره، خوار شده، کسی که از یاری کردن به او خودداری کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبلول
تصویر مبلول
نم دار، نمناک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مخذول
تصویر مخذول
سرافکنده، خوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بذول
تصویر بذول
سخی وبخشنده، عطا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذل
تصویر مبذل
جامه کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذول کردن
تصویر مبذول کردن
پرداختن، بخشیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مبذولات
تصویر مبذولات
جمع مبذوله، بخشیده ها پذیرفته ها جمع مبذوله (مبذول)
فرهنگ لغت هوشیار
انجام دادن به انجام رساندن، بخشیدن دادن بخشیدن دادن (در سخن از بزرگان باحترام استعمال شود) : عاطفت خسروانه ملتمس او را مبذول داشت، انجام دادن بعمل آوردن: از کوششهایی که مبذول داشته اید سپاسگزاریم
فرهنگ لغت هوشیار
بخشیده شدن، پذیرفته شدن بخشیده شدن (در سخن از بزرگان باحترام استعمال شود) : فی الحمله مامول سلجوقیان قبول و مبذول افتد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبذول داشتن
تصویر مبذول داشتن
((~. تَ))
بخشیدن، به عمل آوردن
فرهنگ فارسی معین