جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مبذول کردن

مبعوث کردن

مبعوث کردن
مبعوث گرداندن: بر انگیختن، فرستادن روانه کردن مبعوث گرداندن
مبعوث کردن
فرهنگ لغت هوشیار

مبسوط کردن

مبسوط کردن
مبسوط داشتن: گستردن پهن کردن گسترده کردن پهن نمودن: حق سبحانه و تعالی سایه معدلت این پادشاه... را تا دامن قیامت بر سر کافه خلایق مظل و مبسوط داراد خ
فرهنگ لغت هوشیار

مشغول کردن

مشغول کردن
سر گرم کردن، به کار وا داشتن، باز داشتن بکاری سرگرم کردن بکار واداشتن، بازداشتن منصرف کردن (با از آید) : زد تیغ قهرو قاهری برگردن دیو و پری کورا ز عشق آن سری مشغول کردند از قضا. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار

معمول کردن

معمول کردن
رواگ دادن، انجام دادن عمل کردن اجرا کردن، متداول کردن رایج ساختن، بعمل آوردن پروردن: (قرب صد هزار سر گوسفند و هزار سر گاو که در خانه ها بنمک معمول کرده... قدید کرده اند) (ترجمه محاسن اصفهان 64)
فرهنگ لغت هوشیار

مقبول کردن

مقبول کردن
پذیرفته گرداندن پذرفتار گشتن، خوشایند ساختن مقبول گرداندن
مقبول کردن
فرهنگ لغت هوشیار

موکول کردن

موکول کردن
وا گذاشتن سپردن، بستگی دادن واگذار کردن (کاری بکسی)، محول کردن (کاری بوقتی)
فرهنگ لغت هوشیار