الک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، موبیز، چاولی، غرویزن، غربال، پریزن، غربیل، تنک بیز، پرویزن، پرویز، گربال، پریز، تنگ بیز، آردبیز
اَلَک، وسیله ای گرد و دیواره دار با سطح سوراخ سوراخ معمولاً ریز که برای جدا کردن ناخالصی، گَردها یا اجزای ریز و درشت حبوبات، آرد و امثال آن به کار می رود، موبیز، چاولی، غَرویزَن، غَربال، پَریزَن، غَربیل، تُنُک بیز، پَرویزَن، پَرویز، گَربال، پَریز، تُنُگ بیز، آردبیز
جای داخل شدن، راه دخول، کلمه ای در فرهنگ، دایره المعارف، لغت نامه و مانند آنکه تعریف و توضیحاتی برای آن داده می شود، درآمد، دخالت، اثرگذاری، اعتراض، خرده، ایراد، برای مثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
جای داخل شدن، راه دخول، کلمه ای در فرهنگ، دایره المعارف، لغت نامه و مانند آنکه تعریف و توضیحاتی برای آن داده می شود، درآمد، دخالت، اثرگذاری، اعتراض، خرده، ایراد، برای مِثال خواهی که رستگار شوی راست کار باش / تا عیب جوی را نرسد بر تو مدخلی (سعدی۲ - ۶۸۰)
سبب بخل و منه الولد محببه مبخله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). آن که سبب بخل و زفتی گردد و شخص را بزفتی بخواند. و منه الولد محببه مبخله. (ناظم الاطباء)
سبب بخل و منه الولد محببه مبخله. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). آن که سبب بخل و زفتی گردد و شخص را بزفتی بخواند. و منه الولد محببه مبخله. (ناظم الاطباء)