جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مخبل

مخبل

مخبل
گول خرد باخته، فرومایه، دست پاچه، نا چیز، روزگار تباه خرد دیوانه، فرومایه
فرهنگ لغت هوشیار

مخبل

مخبل
تباه خرد. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فاسدالعقل. (محیط المحیط). مجنون. (از اقرب الموارد) ، فرومایه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، مصروع. (ناظم الاطباء) ، ناقص اعضاء. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

مخبل

مخبل
آن که به عاریت دهد شتر ماده کسی را تا بخورد شیر آن و منتفع شود به پشم وی. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). آن که عاریت می دهد شتر ماده و یا میش را تا شیر آن را بخورند و از پشم وی منتفع شوند. (ناظم الاطباء) ، کسی که اسب به عاریت دهد برای جهاد کردن به سواری آن. (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کسی که اسب عاریت می دهد تا بر آن سوار شده جهاد کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

مخبول

مخبول
در عروض حذف سین و فا از مستفعلن چنان که متعلن باقی بماند و فعلتن به جای آن بگذارند، خَبل
مخبول
فرهنگ فارسی عمید