- مبتنی
- استوار
معنی مبتنی - جستجوی لغت در جدول جو
- مبتنی
- بناشده، بر پایه قرار گرفته
- مبتنی
- ساخته شده ساخته پرداخته بنیاد یافته سازنده بنیاد نهنده بنا کرده شده مبنی. توضیح ابتنی مانند مجرد خود که بنی باشد متعدی است. فیومی گوید: و بنیت البیت و غیره ابنیه و ابتنیته فانبنی مثل بعثته فانبعث. و بنابراین وقتی که مبتنی بجای مبنی استعمال میشود باید آنرا بصیغه اسم مفعول یعنی بفتح نون و الف آخر خواند نه بصیغه اسم فاعل یعنی بکسر نون و یاء آخر ولی معمولا این نکته را رعایت نکنند و آنرا بصیغه اسم فاعل خوانند چنانکه گویند: مبتنی بر اینکه... یعنی مبنی بر اینکه... بنا کننده، بنا شونده
- مبتنی ((مُ تَ))
- بنا کننده، وابسته به چیزی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تازه کار، نوآموز
کسی که تازه به کاری مشغول شده، تازه کار، نوآموز
در تصرف و مالکیت کسی درآمده، کسب شده، به دست آمده
مبناها، پایه ها، بنیان ها، جمع واژۀ مبنا
بناها، عمارت ها، ساختمان ها، بن ها، پایه ها، اساس ها، ساختن ها، جمع واژۀ بنا
بناها، عمارت ها، ساختمان ها، بن ها، پایه ها، اساس ها، ساختن ها، جمع واژۀ بنا
کسی که به کاری توجه و اهتمام کند، اعتنا کننده، اهتمام کننده
آزماینده و به بلا گرفتار شونده
خواسته شده آرزو
شروع و آغاز کننده
عمارتها و بناها و اساسها و شالوده ها
تیمار دارنده، به شمار آورنده، کوشنده اعتنا کننده اعتمام کننده تیماردارنده: و در استخلاص بواسطه ارباب قدرت و اهل اختصاص که براستی همه مشفق و معتنی بودند بهر طریق می کوشید
سرمایه دار، سرمایه دهنده بدست آمده کسب شده. گرد آورنده (مال) فراهم آورنده ذخیره کننده، لازم گیرنده ملازم (حیا و جز آن)، دارنده مالک
یابنده، کسب کننده
بنا کرده شده، بنا نهاده، ساخته
بنا شده
Contextual, Textual
contextual, textual
kontextuell, textuell
kontekstualny, tekstowy
контекстуальный , текстовый
контекстуальний , текстовий
contextueel, tekstueel
contextual, textual
contextuel, textuel
contestuale, testuale
संदर्भात्मक , ग्रंथीय