جدول جو
جدول جو

معنی مبایع - جستجوی لغت در جدول جو

مبایع
خریدار خریدار خرید کننده جمع مبایعین
تصویری از مبایع
تصویر مبایع
فرهنگ لغت هوشیار
مبایع((مُ یِ))
خریدار، خرید کننده، جمع مبایعین
تصویری از مبایع
تصویر مبایع
فرهنگ فارسی معین
مبایع
خریدار، خریدکننده، مشتری
متضاد: فروشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تبایع
تصویر تبایع
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعت
تصویر مبایعت
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
مبایعت، با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
طبیعت ها، قسمتهایی از جهان که ساخته دست بشر نیست مانند گیاهان ها، جانوران ها، جنگل ها، دریاها، کوه و بیابان ها، جهان هستی، قضاها و قدرها، روزگارها، فطرت ها، سرشت ها، نهادها، عناصر چهارگانه شامل آب ها، بادها، خاک و آتش، غریزه ها، جمع واژۀ طبیعت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباین
تصویر مباین
مخالف، خلاف کننده، مقابل موافق، ناسازگار، دشمن، مخاصم، گوناگون، رنگ به رنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مشایع
تصویر مشایع
کسی که از دنبال بیاید، کسی که به بدرقۀ مسافر برود، بدرقه کننده
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یِ)
از ’ت ب ع’، جمع واژۀ تبیع و تبیعه. (منتهی الارب). تبائع جمع واژۀ تبیع. (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (ناظم الاطباء). رجوع به تبائع و تبیع و تبیعه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
از ’ب ی ع’، با یکدیگر خرید و فروخت کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). با همدیگر بیع کردن. (آنندراج) (از ترجمان علامۀ جرجانی) : وقتی در زمان صاحب عباد رحمه اﷲ تبایعی واقع شد بر صندوقی از جملۀ صندوقهایی چند که مانند دکانها ترصیف و نصب کرده بودند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 54) ، بیعت نمودن. (منتهی الارب). بیعت کردن. (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ یِ)
رجوع به طبائع و شواهد طبایع در آنجا شود.
- طبایع اربع، چهار عنصر آب، آتش، باد و خاک
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
جمع واژۀ ربیعه. (از معجم البلدان). و رجوع به ربیعه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یَ عَ)
مرکّب از: مبایعه’ عربی، مبایعه. بیعت کردن: طبقات مردم از صدق یقین و خلوص اعتقاد دست به مبایعت او یازیدند و به امامت او تبرک جستند. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 307)، و رجوع به معنی دوم مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(رَ یِ)
کوههاییست در سمت مشرق مصعد از سمیرا. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
لاحق و پس آینده. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سُ)
با یکدیگر خرید و فروش کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). با کسی بیع کردن. (المصادر زوزنی). مبایعه. خرید و فروش و بیع و شری. (ناظم الاطباء) ، بیعت نمودن. قال اﷲ تعالی اذ یبایعونک تحت الشجره. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). با کسی بیعت کردن. (ترجمان القرآن) (المصادر زوزنی). معاهده. (از اقرب الموارد). و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
ناسازوار. مخالف. ناسازگار. که بینونت دارد. جدا. ج، مباینات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چنانکه اندرهندسه گویند که هر مقداری مشارک دیگر مقدار مجانس خود بود یا مباین. (دانشنامه). و رجوع به مباینه و مباینت و متباین شود
لغت نامه دهخدا
(مُ یِ)
یکی از ایام عرب است و طریف بن تمیم در آن کشته شد. و رجوع به معجم البلدان و مجمعالامثال میدانی و عقدالفرید جزء ششم صص 65- 66 و ایام در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ یِ)
خریدو فروخت کننده با یکدیگر. (آنندراج). شریک شونده با هم در تجارت و معامله و خرید و فروخت و داد و ستد. (ناظم الاطباء) ، متحد شونده با هم بواسطۀ بیعت کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تبایع شود
لغت نامه دهخدا
(مَ یِ)
مهائع. جمع واژۀ مهیع، به معنی راه روشن. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
پس آینده، به درگه رونده بدرهه کن بدرهه گر کسی که از دنبال دیگری رود، کسی که بدنبال مسافر رود بدرقه کننده، جمع مشایعین
فرهنگ لغت هوشیار
ناجور نا ساز مخالف: چنانکه اندر هندسه گویند که هر مقداری مشارک دیگر مقدار مجانس خود بود یا مباین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
سجایا، خویها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبایع
تصویر تبایع
با یکدیگر بیع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مبایعت
تصویر مبایعت
بیعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مبایعه و مبایعت در فارسی: خرید و فروش، سر سپردن هم پیمان شدن خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشایع
تصویر مشایع
((مُ یِ))
بدرقه کننده، جمع مشایعان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طبایع
تصویر طبایع
((طَ یِ))
جمع طبیعت، سرشت ها، نهادها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تبایع
تصویر تبایع
((تَ یُ))
با هم داد و ستد کردن، بیعت کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مبایعه
تصویر مبایعه
((مُ یِ عِ))
خرید و فروش کردن، بیعت کردن، خرید و فروش، بیعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مایع
تصویر مایع
آبگون
فرهنگ واژه فارسی سره
بیعت، بیعت کردن، خریدوفروش، خریدوفروش کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
طبیعت ها، سرشت ها، نهادها، سجایا، خوی ها، مزاج ها، طبع ها، طبع، قریحه، چهار عنصر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
خلاف، ضد، متفاوت، مغایر
متضاد: مرادف
فرهنگ واژه مترادف متضاد