- مبادرت
- اقدام کردن به کاری، پیشی گرفتن، شتاب کردن
معنی مبادرت - جستجوی لغت در جدول جو
- مبادرت
- پیشی گرفتن و شتابی کردن و دلیری نمودن، تبادر، مبادره، چالاکی، تعجیل و شتابی
- مبادرت ((مُ دِ رَ))
- پیشی گرفتن در کاری، اقدام کردن به کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مبادرت در فارسی: یازش، شتاب شتابی کردن، دلیری کردن، پیشی پیشی گرفتن پیشی گرفتن سبقت گرفتن، شتاب کردن تعجیل نمودن، اقدام بامری کردن، پیشی سبقت: ... پادشاهی را بمکان او مفاخرت است و دولت را بخدمت او مباردت، تعجیل شتاب، اقدام
آشکار کردن، ظاهر کردن دشمنی، ظهور
مفاخرت کردن، مباهات
کاری را انجام دادن بنفع خویش اقدام بعملی کردن، جماع کردن آرمیدن با زن، نظارت کردن، اقدام بعملی: فعل در باب مباشرت مباضعت مضاف با مرد است. یا اداره (دایرهء) مباشرت. کارپردازی. یا رئیس مباشرت. کارپرداز، نظارت، آرمش جماع: و شبهای روزه چون بخفتندید بر ایشان طعام و شراب و مباشرت اهل حرام بودی. توضیح جماع با زنان را گویند و شامل مساحقه نیز میشود، (کلام) فعل صادر بلاواسطه
تاوان گرفتن جریمه کردن، خون کسی را بمال او فروختن، مطالبه کردن مواخذه کردن، تاوان گیری اخذ جریمه: جمله شهر در فرمان تست مصادره و مطالبه شهر بخواست تو می باشد نه بنیک و نه ببد از تو باز خواستی نکرده ایم، مواخذه بازخواست باز گیری، عبارت از مبدا تصدیقی خاصی است که بینه الثبوت باشد بنفسه ومتعلم از معلم با شک وعناد و انکار میگیرد و وجه تسمیه آن به مصادره از آن جهت است که منشا صدور و اثبات مسایل است. یا مصادره به (بر) مطلوب. عبارت از قرار دادن مدعی است عین دلیل یعنی دلیل را مدعی قرار دادن
ترک کردن باقی گذاشتن بجا گذاشتن
نظارت کردن، به دست خود کاری کردن، به نفس خود کاری انجام دادن، اقدام به کاری کردن، جماع کردن
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
داد و ستد، هم گهولی، گهولش
جمع تبادر
دشمنی، عداوت، خصومت
سخن گفتن با هم، گفتگو
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
جدایی، تضاد، دشمنی، خصومت، تفاوت
با هم خرید و فروش کردن، بیعت کردن
پیوسته بر کاری بودن، در کار مواظبت کردن
ماسه و خاک نرمی که به سبب وزش باد حرکت کند
با کسی چیزی بدل کردن، چیزی عوض چیز دیگر گرفتن
اهتمام، توجه، اعتنا، در امری فکر و اندیشه کردن
جمع عباده، نیایش ها ستایش ها جمع عبادت پرستشها
فرو گرفتن ناگاه گرفتن
معاوضه، تاخت زدن پایاپای
جمع مبادله، داد و ستدها ورتش ها (مصدر واسم) جمع مبادله
مبادات در فارسی: آشکار کردن نمایاندن، کین نمایی آشکار کردن دشمنی
با یکدیگر بحث کردن، بحث گفتگو، جمع مباحثات
جمع مباح، روا ها شایست ها
جمع مبدده متفرقات پراکنده ها
از یکدیگر جدا شدن با هم مخالف بودن جمع مباینات
بیعت کردن