جدول جو
جدول جو

معنی مباشرت

مباشرت
آرمش، جماع، هم خوابگی، مباضعت، مجامعت، نزدیکی، جماع کردن، آرمیدن، کارگزاری، تصدی، سرپرستی، نظارت، نظارت کردن، اقدام کردن، پرداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد