جدول جو
جدول جو

معنی مایوان - جستجوی لغت در جدول جو

مایوان
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان قوچان است که در شمال غربی قوچان واقع است و کلیۀ قرای آن عموماً درجنوب (راه شوسۀ قوچان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و محصول عمده آن غلات و انگور و صنایع دستی زنان قالیچه و پلاس بافی است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع سکنۀ آن در حدود 9242 تن است که عموماً از طوایف زعفرانلو هستند. قرای عمده آن عبارت است از استاد که 999 وبزرل آباد که 631 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
قصبۀ مرکز دهستان مایوان است که در بخش حومه شهرستان قوچان و در 51 هزارگزی شمال غربی قوچان و 22 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به بجنورد واقع است و 2225 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از باشوان
تصویر باشوان
(پسرانه)
نام کوهی در بانه، آشیانه (نگارش کردی: باشوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
(دخترانه)
ایوان، تراس (نگارش کردی: ههیوان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
صفه، پیشگاه اتاق، قسمتی از ساختمان که جلو آن باز و بی در و پنجره باشد، کاخ پادشاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایگان
تصویر رایگان
چیزی که بدون پرداخت پول یا بدون رنج و زحمت به دست آید، مفت، مجانی، کنایه از صمیمی، بدون دریافت حق الزحمه، راهگان، چیزی که در راه پیدا کنند، کنایه از پست، بی ارزش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بایگان
تصویر بایگان
کسی که نامه ها و اسناد اداری را در جای مخصوص آن ها ضبط می کند، نگهدارنده، ضبّاط، آرشیویست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایوان
تصویر سایوان
سایبان، سایه بان
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان سردرود است که در بخش اسکوی شهرستان تبریز واقع است و 1936 تن سکنه دارد، در دو محل بفاصله 2 هزار گز به نام مایان بالا و مایان پایین مشهور است و مایان بالا 528 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان قاقازان است که در بخش ضیأآباد شهرستان قزوین واقع است و 361 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی از دهستان حومه است که در بخش مرکزی شهرستان دامغان واقع است و 950 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ما یعنی ماها، (ناظم الاطباء) :
ورکسی گوید مایان همه سنجر نامیم
گویمش نی نی رو ’منکم اولی الامر’ بخوان،
انوری (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)،
تمام پهلوانان زبورشاه گفتند ای پادشاه مایان منت داریم و فرمانبرداریم، (قندیه ص 24، از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَیْ / اِیْ)
صفه و طاق. (برهان). صفه و طاق عموماً و طاق و عمارتی را گویند که شکل آن محرابی وهلالی باشد خصوصاً. (آنندراج). نشستنگاه بلند که بر آن سقف باشد در کوشک و دالان بزرگ. (غیاث). خانه پیش گشاده. (دهار). درگاه. (مهذب الاسماء). طاق و نشستنگاه بزرگان. (صحاح الفرس). طاق بلند و نشستنگاه پادشاهان بود. رواق. (اوبهی). و بقول زالمان مشتق از کلمه پهلوی فارسی ’بان’ به معنی خانه است. (از حاشیۀ برهان چ معین) :
ای منظره و کاخ برآورده بخورشید
تا گنبد گردان بکشیده سر ایوان.
دقیقی.
بایوان او بود تا یک دو ماه
توانگر سپهبد توانگر سپاه.
فردوسی.
ز ره سوی ایوان شاه آمدند
بدان نامور بارگاه آمدند.
فردوسی.
گر ایوان من سر بکیوان کشید
همان شربت مرگ باید چشید.
فردوسی.
از میان ندما چشم بدو دارد و بس
چه بایوان چه به مجلس چه بمیدان چه بخوان.
فرخی.
در ایوانی که تو خواهی ترا باغ ارم سازد
چو ایوان مداین مرترا ایوان و خم سازد.
فرخی.
بنشین در بزم بر سریر به ایوان
خرگه برتر زن از سرادق کیوان.
منوچهری.
نه در گنج ماند و نه در خانه جای
نه در باغ و ایوان و نه در سرای.
اسدی.
چون دل لشکر ملک نگاه ندارد
درگه ایوان چنانکه درگه میدان
کار چو پیش آیدش بود که بمیدان
خواری بیند ز خوار کردۀ ایوان.
ابوحنیفۀ اسکافی.
گویی درشت و تیره همی بینم
آویخته ز نادره ایوانی.
ناصرخسرو (دیوان چ تهران ص 477).
قصری کنم قصیدۀ خود را درو
از بیتهاش گلشن و ایوان کنم.
ناصرخسرو.
وگرش ایوان و تخت از سیم و زر است
مرا از علم و دین تختست و ایوان.
ناصرخسرو.
پیل و شیر و یوز را مطیع گردانید و خیمه و ایوان اوساخت. (نوروزنامه). چون به ایوان برآمد حاجبان او را تا پیش تخت بردند و بنشاندند و بازپس آمدند. (تاریخ بخارا).
کمترین پرده سرای کاخ و ایوان تو باد
این مشبک خیمۀ سنجاب رنگ بی طناب.
سوزنی.
ری خرآس است و خراسان شب ایوان ارم
در خراسم که به ایوان شدنم نگذارند.
خاقانی.
اندرایوانش روان یک چشمه آب
با درخت سبز برنا دیده ام.
خاقانی.
بصحرایی شدند از صحن ایوان
بسرسبزی چو خضر از آب حیوان.
نظامی.
گفت ز نقشی که در ایوان اوست
در بسپیدی نه چو دندان اوست.
نظامی.
چو من یارت بدم در کاخ و ایوان
همیخوردم میی در باغ و بستان.
نظامی.
گر نخواهد زیست جان بی این بدن
پس فلک ایوان که خواهد بدن.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 308).
دیوار سرایت را نقاش نمی باید
تو زینت ایوانی نه صورت ایوانت.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 405).
درآمد به ایوان شاهنشهی
که بختت جوان باد و دولت رهی.
سعدی.
خانه از پای بست ویران است
خواجه در بند نقش ایوانست.
سعدی.
هر کرا خوابگه آخر مشتی خاک است
گو چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را.
حافظ.
لغت نامه دهخدا
ماده گاوی بود که فریدون را شیر می داد و او را برمایون هم می گویند، (برهان) (ناظم الاطباء)، نام گاو فریدون است، (آنندراج) (انجمن آرا)، گاوی که فریدون به شیر آن پرورده شد لیکن نام آن گاو برمایون است نه مایون، (فرهنگ رشیدی)، در شاهنامه این صورت نیامده، مصحف ’برمایون’ است، (حاشیۀ برهان چ معین)، و رجوع به برمایون شود
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فومن است و 430 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(یَ / یِ)
جشن سایوان، عید مظلۀ یهود: و نزدیک شد عید مظله، یعنی سایوان یهودیان. (ترجمه دیاتسارون ص 108)
همان سایبان است. (آنندراج). رجوع به سایبان و سایه بان شود
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش چنگی شهرستان خرم آباد، دارای 90تن سکنه، آب آن از سراب ناوکش و محصول عمده اش غله وحبوب و لبنیات است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
قریه ای بزرگ است از قرای مرو با مناره و جامع و از آن ابومسلم صاحب الدعوه بیرون آمد و احمد بن شبویه بن احمد بن ثابت بن عثمان ماخوانی به آنجا منسوب است. (از معجم البلدان). دهی است به مرو. (منتهی الارب). قریه ای است از قرای مرو که از آن ابومسلم خراسانی صاحب الدعوه بیرون آمد به صحرا. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(مَ ری)
اصل آن ظاهراً ’ماربن’ است چه بدانجا مار فراوان است. (یادداشت مرحوم دهخدا). یکی از بخشهای شهرستان سنندج و مشخصات آن بشرح زیر است: از شمال و غرب به کشور عراق، از جنوب بخش رزآب (اورامان) ، از غرب به بخش مرکزی سنندج، از شمال و شرق به دهستان خور خوره از بخش بانۀ شهرستان سقز. هوای بخش نسبت به پستی و بلندی متغیر است بدین ترتیب که هوای نقاط مرتفع کوهستانی سردسیر سالم و قسمت کنار دریاچه زریوار سردو معتدل مرطوب و کنار رودخانه ها سرد و معتدل است.
ارتفاعات: کوههای بخش مریوان از شعب و یال های کوه مرتفع چهل چشمه گلباغی است و بشرح زیر در این بخش مشاهده می شود: کوه هزار مرگه بلندترین کوه بخش مریوان در شمال خاور بخش واقع و ارتفاع آن از سطح دریا 2707 متر است. از این کوه که یکی از شعب کوه چهل چشمه است سه شعبه اصلی و یال های متعددی بشرح زیر منشعب می گردد: 1- به طرف باختر، این شعبه معروف به سلسله پشت شهیدان است. بخش مریوان در جنوب و درۀ شیلر کشور عراق در شمال آن واقع و خط الرأس آن مرز ایران و عراق محسوب میگردد، قلل این سلسله به نام شاخ برانه، برده شره، هزار ماله، مارو، نامیده میشود. بلندترین قلۀ آن برده شره است. با ارتفاع 2491 متر. 2- شعبه شمال غربی: این رشته تقریباً موازی با شعبه اول در شمال دره شیلر کشیده شده و خط الرأس آن نیز مرز ایران و عراق محسوب می شود. بخش بانه در دره و دامنه های شمالی آن واقع و شرح آن در بخش بانه داده شده است. 3- شعبه جنوب شرقی: این رشته همه جابین بخش مریوان و بخش دیواندره واقع شده قسمتی از قراء دهستان سرشیو این بخش در دره های جنوبی این سلسله قرار گرفته اند. 4- از دو شعبه اول و سوم مشروحۀ بالا یال های متعددو شعب کوچکی به طرف جنوب و باختر منشعب تا بخش رزاب ادامه داشته بالاخره به رودخانه سیروان منتهی می گردند. قلل مرتفع کوههای مذکور در این بخش عبارتند از: قلۀ سلطان احمد در شمال غربی آبادی قطوند به ارتفاع 2652 متر. قله در شمال گردنۀ گاران 2463 متر قله کوه پیرالیاس جنوب گردنه گاران 2597 متر. دامنه و سینۀ کوههای بخش مریوان خاکی و پوشیده از جنگل تنک. شیب دره ها نسبهً تند، راههای آن محدود در قسمت های علیا صعب العبور است. جلگه و دشت: 1- در غرب بخش طرفین رودخانه قزلجه بعرض 2 الی 3 کیلومتر. 2- اطراف دریاچه زریوار بعرض یک کیلومتر. 3- جنوب و غرب دژ شاهپور بعرض 2 و طول 8 کیلومتر. 4- جنوب غربی دریاچه بین آبادی در زیان - نی - دژ شاهپور بعرض 2 الی 3 و طول 8 کیلومتر دشت حاصل خیز مسطحی وجود دارد در صورتی که به این دشتها توجه شود محصول عمده ای برداشته خواهد شد. آبادیهائی که از این دشتها استفادۀ زراعی مینمایند عموماً در دامنۀ ارتفاعات مجاور واقع شده است و دریاچۀ زریوار در مرکز آن قرار گرفته است. رودخانه های مهم آن بخش به شرح زیر است:
1-رود خانه گردلان، این رودخانه از رودهای غربی کوه هزار مرگه و دره های جنوبی دره ترکان و برده شره سرچشمه گرفته از کنار آبادیهای گویله، چناره، ویله، ننه، گذشته و وارد بخش رزآب میگردد. رودهای کوچک دره قامشلی، زویران، باغان، عصرآباد، نشکاش، دری به آن ملحق میشوند. 2- رود خانه چاولکان، ده بنیاد، گلچیدر که از ارتفاعات سنگ سفید، قرازه، درویش اولیا سرچشمه گرفته از حدود پاسگاه نظامی قطوند بهم ملحق شده در شمال آبادی پلیان دره با رود خانه دروزان یکی شده بطرف بخش رزآب میرود. 3- رود خانه قزلجه، این رودخانه از دره های جنوبی کوه هزارماله و ده های شرقی آبادیهای شیخان، انجیران، گاگل، سرچشمه گرفته در 4 کیلومتری شمال غربی باشه از کشور ایران خارج شده وارد عراق می شود و بقیۀ رودخانه های کوهستانی بخش به این سه رودخانه متصل میشود.
دریاچه: دریاچۀ کوچک زریوار در 3کیلومتری غرب دژ شاهپور واقع شده طول آن در حدود 8 و عرض آن 3 کیلومتر میباشد. رودخانه ای وارد آن نمی شود و در کف آن چشمه هائی وجود دارد که در حال جوشش است. بهار آب آن زیاد و بطرف جنوب شرقی جاری می شود. در سالهای خیلی سرد آب دریاچه یخ می بندد در این موقع محل چشمه های بزرگ در وسط دریاچه مشاهده میشود زیرا در آن نقاط یخ بسته نمیشود. آب دریاچه شیرین، حداکثر عمق در حدود 20 متر است و تابستان از آب آن کاسته شده طول آن به 5 و عرض آن به 1 الی 2 کیلومتر میرسد.
راه: در سالهای قبل از سنندج به دژشاهپور مرکز بخش مریوان راه شوسه احداث شده و از مرکز بخش به آبادی باشه کنار مرز ایران و عراق و از طریق بهرام آباد به رز آب مرکز بخش آویهنگ نیز راه شوسه ای احداث گردیده است.
سازمان: بخش مریوان از نظر ادارۀ کل آمار از یک دهستان و از نظر تقسیمات فرمانداری از چهار دهستان به نام مرکزی، بالک، ویسه. سرشیو تشکیل شده است. بنا بر آمار بخش مریوان از 122 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن 18 هزارنفر است. مرکز بخش قصبۀ دژشاهپور، واقع در130 کیلومتری سنندج است. زبان مادری ساکنین بخش کردی است. محصول عمده بخش به ترتیب اهمیت عبارت است از توتون، گندم، جو، لبنیات، مختصر حبوبات، از جنگلهای بخش مازو و سیچکه و گزنگبین به دست می آید. برخی از ساکنین نزدیک به راه شوسه زغال چوب تهیه می کنند و به سنندج حمل می نمایند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان بیلوار است که در بخش کامیاران شهرستان سنندج واقع است و 202 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
جمع ما، ماها: تمام پهلوانان زبور شاه گفتند: ای پادشاه، مایان منت داریم و فرمان برداریم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دایگان
تصویر دایگان
جمع دایه
فرهنگ لغت هوشیار
راه گشاده و همواری که برای عبور و مرور در باغ سازند و کناره های آنرا گل کاری کنند، هر کوی مستقیم و فراخ و دراز که اطراف آن درخت و گل باشد، راه گشاد و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زایمان
تصویر زایمان
عمل زاییدن وضع حمل
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز مفت و جمله که آن را عوض بدلی نباید داد، هر چیز که بی رنج و محنت بدست آید
فرهنگ لغت هوشیار
نگاهدارنده حافظ نگهبان، خزانه دار، کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند ضباط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
اطاق، پیشگاه، درگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
((اَ یا اِ))
صفه، پیشگاه اتاق، بخشی از ساختمان که سقف دارد اما جلو آن باز است و در و پنجره ندارد و مشرف به حیاط است، کاخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بایگان
تصویر بایگان
کسی که نامه ها و سندهای اداری را در محلی ضبط کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دایگان
تصویر دایگان
((یِ))
جمع دایه، شیردهندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایگان
تصویر رایگان
((یِ))
مفت، مجانی، باطل، بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زایمان
تصویر زایمان
زاییدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایگان
تصویر رایگان
مجانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زایمان
تصویر زایمان
وضع حمل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بایگان
تصویر بایگان
آرشیویست
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ایوان
تصویر ایوان
بالکن، تراس
فرهنگ واژه فارسی سره
درگاه، رواق، صفه، بارگاه، صرح، قصر، کاخ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
از روستاهای علی آباد کتول
فرهنگ گویش مازندرانی