هرآنچه خواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - فعال مایشاء، شخص خود مختار و لگام گسیخته و مستبد. آنکه هرچه بخواهد می کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فعال مایرید و فعال مایشاء شود
هرآنچه خواهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). - فعال مایشاء، شخص خود مختار و لگام گسیخته و مستبد. آنکه هرچه بخواهد می کند. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به فعال مایرید و فعال مایشاء شود
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان قوچان است که در شمال غربی قوچان واقع است و کلیۀ قرای آن عموماً درجنوب (راه شوسۀ قوچان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و محصول عمده آن غلات و انگور و صنایع دستی زنان قالیچه و پلاس بافی است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع سکنۀ آن در حدود 9242 تن است که عموماً از طوایف زعفرانلو هستند. قرای عمده آن عبارت است از استاد که 999 وبزرل آباد که 631 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قصبۀ مرکز دهستان مایوان است که در بخش حومه شهرستان قوچان و در 51 هزارگزی شمال غربی قوچان و 22 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به بجنورد واقع است و 2225 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و رجوع به مادۀ قبل شود
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان قوچان است که در شمال غربی قوچان واقع است و کلیۀ قرای آن عموماً درجنوب (راه شوسۀ قوچان واقع است. کوهستانی و سردسیر است و محصول عمده آن غلات و انگور و صنایع دستی زنان قالیچه و پلاس بافی است. این دهستان از 18 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته و مجموع سکنۀ آن در حدود 9242 تن است که عموماً از طوایف زعفرانلو هستند. قرای عمده آن عبارت است از استاد که 999 وبزرل آباد که 631 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) قصبۀ مرکز دهستان مایوان است که در بخش حومه شهرستان قوچان و در 51 هزارگزی شمال غربی قوچان و 22 هزارگزی جنوب شوسۀ عمومی قوچان به بجنورد واقع است و 2225 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و رجوع به مادۀ قبل شود
شیر ترش که در شیر خالص اندازند تا بسته گردد، نیمروز، میان مغرب و نماز خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندکی از رخت طعام. (منتهی الارب) (آنندراج). رخت خانه خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). چیزی از قماش طعام. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، ماه صفر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، ماهی مابین آخر گرما و زمستان. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی که بین آخر گرما و اول سرما بود. (ناظم الاطباء). ماهی بین پایان گرما و زمستان و آن ماهی است که طعام ذخیره شده منقطع می گردد. (از اقرب الموارد)
شیر ترش که در شیر خالص اندازند تا بسته گردد، نیمروز، میان مغرب و نماز خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندکی از رخت طعام. (منتهی الارب) (آنندراج). رخت خانه خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). چیزی از قماش طعام. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، ماه صفر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، ماهی مابین آخر گرما و زمستان. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی که بین آخر گرما و اول سرما بود. (ناظم الاطباء). ماهی بین پایان گرما و زمستان و آن ماهی است که طعام ذخیره شده منقطع می گردد. (از اقرب الموارد)
خرامیدن و دست اندازان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). تبختر و خرامانی و دست اندازان رفتن. (ناظم الاطباء). مطیطی (م ط طا) . رفتن با تبختر و دست اندازان. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
خرامیدن و دست اندازان رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج). تبختر و خرامانی و دست اندازان رفتن. (ناظم الاطباء). مطیطی (م ُ طَ طا) . رفتن با تبختر و دست اندازان. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد)
میان ناف و زهار، و یا میان سینه و زهار، و یا پوستکی است تنک میان آنها. (از منتهی الارب). مریداء پوست مابین ناف و زهار. (مرصع). پوستگی تنک از ناف تا زهار در اندرون شکم. حوصله، و آن فرود ناف است تا عانه، سوراخی است که روده های خایگان از آن در کیسۀ خایه ریزد. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دو رگ است که وقت بانگ برآید و متنفخ گردد. (منتهی الارب). دو رگ است که شخص بانگ برآرنده بر آنها تکیه می کند. (از اقرب الموارد) ، تهی جای لب زیرین و بروت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنچه گرداگرد ریش بچه باشد، بغل. (منتهی الارب). ابط و زیر بغل. (از اقرب الموارد)
میان ناف و زهار، و یا میان سینه و زهار، و یا پوستکی است تنک میان آنها. (از منتهی الارب). مریداء پوست مابین ناف و زهار. (مرصع). پوستگی تنک از ناف تا زهار در اندرون شکم. حوصله، و آن فرود ناف است تا عانه، سوراخی است که روده های خایگان از آن در کیسۀ خایه ریزد. (یادداشت مرحوم دهخدا) ، دو رگ است که وقت بانگ برآید و متنفخ گردد. (منتهی الارب). دو رگ است که شخص بانگ برآرنده بر آنها تکیه می کند. (از اقرب الموارد) ، تهی جای لب زیرین و بروت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، آنچه گرداگرد ریش بچه باشد، بغل. (منتهی الارب). اِبْط و زیر بغل. (از اقرب الموارد)
ناحیه و قریه ای است واقع در وادیی به کوه الوند همدان و جایی خرم و دلگشا است. (از معجم البلدان). ناحیه و قریه ای است به نزدیک الوند دامن کوه همدان به نزهت و صفا ضرب المثل عالم، شیخ عین القضات نیز آن را توصیف کرده. (انجمن آرا) (آنندراج)
ناحیه و قریه ای است واقع در وادیی به کوه الوند همدان و جایی خرم و دلگشا است. (از معجم البلدان). ناحیه و قریه ای است به نزدیک الوند دامن کوه همدان به نزهت و صفا ضرب المثل عالم، شیخ عین القضات نیز آن را توصیف کرده. (انجمن آرا) (آنندراج)
ناحیتی است (به خراسان از گوز کانان به دراندره پیوسته اندر کوهها و مهتران او را اندر قدیم برازبنده خواندندی و اکنون کاردار از حضرت ملک گوزگانان رود و این همه ناحیتهایی است با کشت و برز بسیار و نعمتی فراخ و مهتران این ناحیتها از دست ملک گوزگانان اند و مقاطعه بدو باز دهند و بیشتر مردمانی اند ساده دل، خداوندان چهارپای بسیاراند از گاو و گوسپند و اندر این پادشایی ناحیتهای خرد بسیارند و اندر او درختی بود که از او تازیانه کنند و اندر کوههای وی معدن زر و سیم است و آهن و سرب و مس و سنگ سرمه و زاگهای گوناگون. (حدود العالم چ دانشگاه ص 96)
ناحیتی است (به خراسان از گوز کانان به دراندره پیوسته اندر کوهها و مهتران او را اندر قدیم برازبنده خواندندی و اکنون کاردار از حضرت ملک گوزگانان رود و این همه ناحیتهایی است با کشت و برز بسیار و نعمتی فراخ و مهتران این ناحیتها از دست ملک گوزگانان اند و مقاطعه بدو باز دهند و بیشتر مردمانی اند ساده دل، خداوندان چهارپای بسیاراند از گاو و گوسپند و اندر این پادشایی ناحیتهای خرد بسیارند و اندر او درختی بود که از او تازیانه کنند و اندر کوههای وی معدن زر و سیم است و آهن و سرب و مس و سنگ سرمه و زاگهای گوناگون. (حدود العالم چ دانشگاه ص 96)
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند، دامنه و گرمسیری است و 5 تن سکنه دارد، اهالی به کشاورزی اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند، واقع در 36هزارگزی جنوب خاوری بیرجند، دامنه و گرمسیری است و 5 تن سکنه دارد، اهالی به کشاورزی اشتغال دارند، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)