- ماورا
- فراسو، فرا
معنی ماورا - جستجوی لغت در جدول جو
- ماورا
- پشت سر، آنچه در پشت چیزی قرار دارد
- ماورا
- در پس و در عقب و از پی و در پی، آن روی و آنطرف، بمعنی ماسوا نیز آمده است
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بیچاره، دربدر
خارپشت، جوجه تیغی، زافه
ورم و آماس دموی در پوست بدن
گلاب، عرق گل، عرقی که از یک قسم گل، معروف به گل محمدی یا گل گلاب می گیرند
آنچه واقع شده، آنچه جاری شده، آنچه رخ داده، شرح حال، حادثه، پیشامد
از ما الورد گلاب گلاب: گویی که مشاطه زبر فرق عروسان ماورد همی ریزد باریک بمقدار. (منوچهری)
اتفاق، حادثه، عارضه، کیفیت
سریانی تازی گشته آماس خونی آماسی که ماده آن خون است گونه ای فلقمونیا که در صورت حاصل شود ورم دموی: از صداع و ماشرا و از خناق وز زکام و از جذام و از فواق. (مثنوی. چا. خاور. دفتر پنجم ص 307) توضیح این بیت در مثنوی چاپ نیکلسون نیامده
Escapades
peripécias
przygody
приключения
пригоди
avonturen
Abenteuer
peripecias
aventures
avventure
साहसिकता
অভিযান
petualangan
mashujaa