هر یک از برآمدگی های تپه مانند دشت یا دامنۀ کوه در موسیقی از دستگاه های هفتگانۀ موسیقی ایرانی گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زرد رنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهور، خرگوشک، گل ماهوتی در موسیقی از شعبه های بیست چهارگانۀ موسیقی ایرانی
هر یک از برآمدگی های تپه مانندِ دشت یا دامنۀ کوه در موسیقی از دستگاه های هفتگانۀ موسیقی ایرانی گُلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گُل هایی زرد رنگ و گُلبرگ هایی سست، گُل ماهور، خَرگوشَک، گُل ماهوتی در موسیقی از شعبه های بیست چهارگانۀ موسیقی ایرانی
بیمار گران لاغر و نزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیمار گران و لاغر و نزار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عروض) از رجز آنچه دو ثلث رفته و یک ثلث باقیمانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). المنهوک من الرجز، آنچه از رجز که دو ثلث آن رفته و یک ثلث باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). در اشعار عرب روا باشد که چهار دانگ از اجزای بحری کم کنند چنانکه از رجز و منسرح که در اصل دائرۀ عرب مسدس اند و باشد که بر دو جزو از هر یک شعر گویند و آن را منهوک خوانند به سبب ثلث اجزاء و ضعف آن و در لغت عرب گویند: نهکته الحمی، یعنی تب او را ضعیف ونزار کرد. (از المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 49)
بیمار گران لاغر و نزار. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیمار گران و لاغر و نزار. (ناظم الاطباء) ، (اصطلاح عروض) از رجز آنچه دو ثلث رفته و یک ثلث باقیمانده باشد. (منتهی الارب) (آنندراج). المنهوک من الرجز، آنچه از رجز که دو ثلث آن رفته و یک ثلث باقی مانده باشد. (ناظم الاطباء). در اشعار عرب روا باشد که چهار دانگ از اجزای بحری کم کنند چنانکه از رجز و منسرح که در اصل دائرۀ عرب مسدس اند و باشد که بر دو جزو از هر یک شعر گویند و آن را منهوک خوانند به سبب ثلث اجزاء و ضعف آن و در لغت عرب گویند: نهکته الحمی، یعنی تب او را ضعیف ونزار کرد. (از المعجم فی معاییر اشعارالعجم ص 49)
تپه های مسلسلی که در دامنۀکوه پدید باشد، (ناظم الاطباء)، هریک از تپه های پیوسته که در دامنۀ کوه پدید باشد، حصۀ پیش آمدۀ کوه، (فرهنگ فارسی معین)، گل ماهور، (فرهنگ فارسی معین)، خرگوشک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام شعبه ای است از موسیقی، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام یکی از دو شعبه ’نوا’ است و شعبه دیگر ’نوروز خارا’ است، (فرهنگ نظام)، شعبه نهم از 24 شعبه موسیقی قدیم، (فرهنگ فارسی معین)، در آن دو قول بوده است، بعضی آن را پنج نغمه دانسته اند و بعضی هشت، و گفته اند که مرکب است از گردانیا و عشاق که گردانیا مقدم باشد، آنان که ماهور را پنج نغمه دانسته اند گردانیا وعشاق را در یک بعد ذوالخمس مندرج داشته اند ... و آنان که ماهور را هشت نغمه دانسته اند گردانیا و عشاق رادر یک بعد ذوالکل مندرج گردانیده اند، ذوالاربع نغمات عشاق را با ذوالخمس گردانیا ترکیب کرده اند ... (مجمعالدوار، نوبت دوم ص 26 و 27)، و رجوع به تاریخ موسیقی روح اﷲ خالقی و مجمعالادوار نوبت سوم صص 83-88 شود، - ماهور صغیر، گوشه ای است از دستگاه ماهور، (فرهنگ فارسی معین)
تپه های مسلسلی که در دامنۀکوه پدید باشد، (ناظم الاطباء)، هریک از تپه های پیوسته که در دامنۀ کوه پدید باشد، حصۀ پیش آمدۀ کوه، (فرهنگ فارسی معین)، گل ماهور، (فرهنگ فارسی معین)، خرگوشک، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، نام شعبه ای است از موسیقی، (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، نام یکی از دو شعبه ’نوا’ است و شعبه دیگر ’نوروز خارا’ است، (فرهنگ نظام)، شعبه نهم از 24 شعبه موسیقی قدیم، (فرهنگ فارسی معین)، در آن دو قول بوده است، بعضی آن را پنج نغمه دانسته اند و بعضی هشت، و گفته اند که مرکب است از گردانیا و عشاق که گردانیا مقدم باشد، آنان که ماهور را پنج نغمه دانسته اند گردانیا وعشاق را در یک بعد ذوالخمس مندرج داشته اند ... و آنان که ماهور را هشت نغمه دانسته اند گردانیا و عشاق رادر یک بعد ذوالکل مندرج گردانیده اند، ذوالاربع نغمات عشاق را با ذوالخمس گردانیا ترکیب کرده اند ... (مجمعالدوار، نوبت دوم ص 26 و 27)، و رجوع به تاریخ موسیقی روح اﷲ خالقی و مجمعالادوار نوبت سوم صص 83-88 شود، - ماهور صغیر، گوشه ای است از دستگاه ماهور، (فرهنگ فارسی معین)
در لغت به معنی امر مربوط به اساس و ریشه و ذات هرچیز و هرکار را گویند مثلاً بحث ماهوی یعنی بحث مربوط به اصل کار نه فروع آن. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - دادگاه ماهوی، (اصطلاح حقوقی) در مقابل فرجام (دیوان کشور) به کار رفته است و شامل مرحلۀ نخستین و پژوهش می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به ماهیت شود. - رسیدگی ماهوی، در مقابل رسیدگی فرجامی به کار رود و شامل رسیدگیهای دادگاه نخستین و پژوهش است. - ، قسمتی از رسیدگی دادگاههای ماهوی که موجب فصل خصومت بطور مستقیم (کلاً یا بعضاً) می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)
در لغت به معنی امر مربوط به اساس و ریشه و ذات هرچیز و هرکار را گویند مثلاً بحث ماهوی یعنی بحث مربوط به اصل کار نه فروع آن. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی). - دادگاه ماهوی، (اصطلاح حقوقی) در مقابل فرجام (دیوان کشور) به کار رفته است و شامل مرحلۀ نخستین و پژوهش می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به ماهیت شود. - رسیدگی ماهوی، در مقابل رسیدگی فرجامی به کار رود و شامل رسیدگیهای دادگاه نخستین و پژوهش است. - ، قسمتی از رسیدگی دادگاههای ماهوی که موجب فصل خصومت بطور مستقیم (کلاً یا بعضاً) می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)
مرزبان مرو معاصر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، هنگامی که یزدگرد از سپاه عرب شکست خورد به سوی او رفت و از وی یاری خواست ولی او نسبت به یزدگرد خیانت ورزید: پیاده شد از اسب ماهوی زود بدان کهتری بندگیها فزود، (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2990)، فرخزادچون روی ماهوی دید سراسر سپاهش رده برکشید، (شاهنامه ایضاً)، بدو گفت ماهوی کای پهلوان مرا شاه چشم است و روشن روان، (شاهنامه ایضاً ص 2991)، چو ماهوی بدبخت خود کامه شد ازو نزد بیژن یکی نامه شد، (شاهنامه ایضاً)، و رجوع به ماهو و ماهوی سوری و ماهویه و مجمل التواریخ و القصص ص 84 و 284 شود
مرزبان مرو معاصر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، هنگامی که یزدگرد از سپاه عرب شکست خورد به سوی او رفت و از وی یاری خواست ولی او نسبت به یزدگرد خیانت ورزید: پیاده شد از اسب ماهوی زود بدان کهتری بندگیها فزود، (شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2990)، فرخزادچون روی ماهوی دید سراسر سپاهش رده برکشید، (شاهنامه ایضاً)، بدو گفت ماهوی کای پهلوان مرا شاه چشم است و روشن روان، (شاهنامه ایضاً ص 2991)، چو ماهوی بدبخت خود کامه شد ازو نزد بیژن یکی نامه شد، (شاهنامه ایضاً)، و رجوع به ماهو و ماهوی سوری و ماهویه و مجمل التواریخ و القصص ص 84 و 284 شود
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 72 هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه سر راه مالرو عمومی زاوه واقع شده دامنه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است، طایفۀ کرخیل دراین ده سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان که در 15 هزارگزی باختر زابلی، کنار راه مالرو سوران به زابلی واقع شده و 45 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان زاوه بخش حومه شهرستان تربت حیدریه که در 72 هزارگزی شمال خاوری تربت حیدریه سر راه مالرو عمومی زاوه واقع شده دامنه و معتدل است و 124 تن سکنه دارد آبش از قنات، محصولش غلات، شغل اهالی زراعت و راهش مالرو است، طایفۀ کرخیل دراین ده سکونت دارند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان که در 15 هزارگزی باختر زابلی، کنار راه مالرو سوران به زابلی واقع شده و 45 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)