جدول جو
جدول جو

معنی ماهول - جستجوی لغت در جدول جو

ماهول
مکان آبادی که در آن خانه و زندگانی وجود داشته باشد، مسکونی
تصویری از ماهول
تصویر ماهول
فرهنگ فارسی عمید
ماهول
دامی که بدان طیور راصید می کنند، (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)، داهول
لغت نامه دهخدا
ماهول
جایباش مکانی که در آن گروهی سکونت داشته باشند: و هنر بفراغ خاطر فضلا آن دیار ماهول و معمور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهوش
تصویر ماهوش
(دخترانه)
مانند ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
(دخترانه)
نام یکی از دستگاههای موسیقی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهگل
تصویر ماهگل
(دخترانه)
آنکه چون ماه و گل زیباستف زیبا روی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماکول
تصویر ماکول
شکم پرست، پرخور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مامول
تصویر مامول
آرزوشده، آرزو، خواهش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مجهول
تصویر مجهول
نامعلوم، نادانسته، ناشناخته، در دستور زبان علوم ادبی ویژگی فعلی که فاعل آن معلوم نباشد، گمنام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماکول
تصویر ماکول
قابل خوردن، خوردنی، مقابل آکل، خورده شده، خوراک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهول
تصویر شاهول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاقول
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
هر یک از برآمدگی های تپه مانند دشت یا دامنۀ کوه
در موسیقی از دستگاه های هفتگانۀ موسیقی ایرانی
گلی با برگ های بزرگ و پهن شبیه گوش خرگوش و پرزهایی مانند پرز ماهوت و گل هایی زرد رنگ و گلبرگ هایی سست، گل ماهور، خرگوشک، گل ماهوتی
در موسیقی از شعبه های بیست چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
مرزبان مرو معاصر یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی، هنگامی که یزدگرد از سپاه عرب شکست خورد به سوی او رفت و از وی یاری خواست ولی او نسبت به یزدگرد خیانت ورزید:
پیاده شد از اسب ماهوی زود
بدان کهتری بندگیها فزود،
(شاهنامه چ بروخیم ج 9 ص 2990)،
فرخزادچون روی ماهوی دید
سراسر سپاهش رده برکشید،
(شاهنامه ایضاً)،
بدو گفت ماهوی کای پهلوان
مرا شاه چشم است و روشن روان،
(شاهنامه ایضاً ص 2991)،
چو ماهوی بدبخت خود کامه شد
ازو نزد بیژن یکی نامه شد،
(شاهنامه ایضاً)،
و رجوع به ماهو و ماهوی سوری و ماهویه و مجمل التواریخ و القصص ص 84 و 284 شود
لغت نامه دهخدا
شاغول، شاقول، پاندول ساعت، (از ناظم الاطباء)، هر آلتی که حرکت و نوسانی دارد، (ناظم الاطباء)، رجوع به شاغول و شاقول شود
لغت نامه دهخدا
داهل، داحول، داخول، علامتی که دهقانان بجهت دفع جانوران زیانکار در میان زراعت نصب کنند، (برهان)، علامتی که بر اطراف زراعت نصب کنند برای منع وحوش و طیور از خراب کردن زراعت، هراسه، (غیاث)، آدم شکلی که برای رمانیدن وحوش و طیور در باغ و کشت سازند، (غیاث) :
سلطنت گر هم بدین طبل و علم بودی بحشر
دشتبان داهول خود آنروز هم بفراشتی،
نزاری قهستانی،
، علامتی که صیادان بر کنار دام سازند، (برهان)، علامتها که بر زمین زنند تا نخجیران از آن بهراسند و قصد دام کنند، (فرهنگ اسدی نخجوانی)، داهل، داحول، داخول، و دام و داهول بصورت ترکیب اضافی مقلوب ’دام داهول’ در این مورد ظاهراً بر مجموع آن علائم و دام و گاه بر خود دام اطلاق شده است و از مجموع یا از هر یک از اجزاء ترکیب، ارادۀ دام و تله و جال و آلتها که برای شکار و صید حیوانات بکار برند شده است:
چسته بتافتستم کایدونم
گوئی ز دام داهول جستستم،
ابوشکور،
همی دانست جادو دایۀ پیر
که این بار از کمانش راست شد تیر
رمیده گور در داهولش افتاد
وز افسونش ببند آمد سر باد،
فخرالدین اسعد (ویس و رامین)،
بهر صیدی کو نمی گنجد بدام
دام داهول شکاری میکشم،
مولوی،
و رجوع به داهل و داهول شود، تاج مرصع، (برهان)، تاج مرصع پادشاهان اما به این معنی ظاهراً مصحف داهم (صورتی از دیهیم) باشد، (از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(ساهول)
الشیخ ساهول ابن مهادیو بن جکدیو التیوری معروف به بابا رتن هندی. مؤلف شد الازار در اثناء ترجمه و ’شیخ سعدالدین محمد بن المظفر بن روزبهان’ آورده: و صحب الشیخ ساهول بن مهادیوبن جکدیو التیوری المعروف برتن و روی عنه احادیث. سپس محمد قزوینی در حاشیه آرد: چنین است در نسخۀ ق (ولی بدون نقطۀ یاء دیو دوم) و در نسخۀ ب: الشیخ ساهوک بن مهادیوبن جکدیو التیوری المعروف برتن. و در نسخۀ م: شیخ شاهول المعروف برتن (فقط) ، بعضی نسخه بدلهای نزدیک به اسامی اینجا را ابن حجر در لسان المیزان ج 2 صص 450- 455 در شرح احوال صاحب ترجمه نیز بدست داده از قرار ذیل: ’خواجه رتن بن ساهوک بن جکندریق الهندی البترندی’ (450) ، و ’رتن بن مهادیوبن باسدیو’ (ص 454) و ’خواجه رتن بن ساهون بن جنکدریق الهندی البترندی’ (ص 455) و برای اختلافات دیگر در نام و نسب این شخص رجوع شود بسایر مآخذ آتیه. مقصود آن شخص هندی کذاب متقلب معروف به ابوالرضا رتن است که بعد از حدود ششصد هجری قمری در هند ظاهر شد و ادعا کرد که ششصد سال قبل از آن تاریخ سفری بحجاز نموده بوده و بخدمت حضرت رسول (ص) رسیده و بدست آن حضرت اسلام آورده و در عروسی حضرت فاطمۀ زهراء با حضرت امیر نیز حاضر بوده و سپس به وطن خود هندوستان معاودت کرده و در آن به اختلاف اقوال در یکی از سنوات 596، 608، 612، 632، 700، 709 وفات یافته، قبرش هنوز در موضعی موسوم بحاجی رتن، واقع در سه میلی بهاتیندا (که شهری است در شمال هند در ایالت پنجاب واقع در سی درجه و سیزده دقیقۀ عرض شمالی و هفتاد و پنج درجۀ طول شرقی در محل تقاطع چندین شعبه مهم راه آهن و نام آن در عموم نقشه های اروپایی هندوستان مثبت است) هنوز زیارتگاه عوام مسلمین و هنود است. (ذیل دایره المعارف اسلام). اخبار و حکایات و افسانه هایی راجع به این شخص و احادیثی که بزعم خود شفاهاً از حضرت رسول شنیده بوده و اکاذیب و خرافاتی که مردم ساده لوح یا متقلب در اطراف او منتشر میکرده اند در تمام قرن هفتم هجری در غالب بلاد اسلامی موضوع صحبت عموم ناس بوده است، و اغلب علماو نقادین بطلان دعاوی او و تقلبی بودن ’روایات’ او را با وضوح هر چه تمامتر بمردم ثابت نمودند، ولی معذلک بعضی ساده لوحان گول حتی مابین محدثین و حفّاظ پیدا شدند که دعاوی او را تصدیق کرده و احادیث مرویۀ او را با آب و تاب تمام به اسم ’رتنیات’ جمع کرده اند.برای مزید اطلاع از احوال و اخبار راجع به این شخص رجوع شود بمآخذ ذیل: میزان الاعتدال ذهبی ج 1 ص 336، فوات الوفیات چ بولاق ج 1 ص 206 ص 208، قاموس در رتن، لسان المیزان ابن حجر عسقلانی ج 2 صص 450- 455، اصابه فی تمییز الصحابۀ همو چ کلکته ج 1 ص 87، درر الکامنۀ همو ج 2 ص 438 و 439 (استطراداً) ، نفحات صص 501- 502 در ترجمه رضی الدین علی لالای غزنوی (که رتن را دیده بود و او شانه ای (بزعم خود) از شانه های حضرت رسول را به وی هدیه داده بود و این شانه بعدها بدست شیخ رکن الدین علاءالدولۀ سمنانی رسیده و او آن شانه را در کاغذی پیچیده و بخط خود بر آن کاغذ نوشته: ’این شانه از شانه های حضرت رسول است که از دست صحابی آن حضرت به این ضعیف رسیده است’، و تذکرۀ دولتشاه سمرقندی ص 224 که گوید: ’ابوالرضا بابا رتن هندی صحبت مبارک حضرت رسول را دریافته بوده، و بعضی گویند ازحواریان حضرت عیسی بوده، و عمر او را یکهزار و چهارصد سال میگویند’، و مجالس المؤمنین صص 295- 296 در ترجمه رضی الدین لالای مذکور، و تاج العروس در رتن، و ریاض العارفین ص 79، و ذیل دایره المعارف اسلام صص 197- 198 بقلم محمد شفیع از فضلاء هندوستان مؤسس برمقالۀ بسیار مهم هوروویتز مستشرق مشهور آلمانی است که در ج 2 ’مجلۀ انجمن تاریخی پنجاب’ ص 97 ببعد، بعنوان ’بابا رتن پیر بهایتندا’ منتشر کرده و کامل ترین و جامعترین فصلی است که تاکنون در خصوص این شخص مرموز کسی جمع کرده است. (شدالازار حاشیۀ شمارۀ 7 از ص 230 که بحاشیۀ ص 231 خاتمه یافته است). رجوع به بابا رتن و ابوالرضا شود
لغت نامه دهخدا
(هََ / هُو)
که هول دارد. هولناک. وحشت آور. موحش:
هرکه ظالمتر چهش باهول تر.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(هَُ وی)
در لغت به معنی امر مربوط به اساس و ریشه و ذات هرچیز و هرکار را گویند مثلاً بحث ماهوی یعنی بحث مربوط به اصل کار نه فروع آن. (ترمینولوژی حقوق تألیف جعفری لنگرودی).
- دادگاه ماهوی، (اصطلاح حقوقی) در مقابل فرجام (دیوان کشور) به کار رفته است و شامل مرحلۀ نخستین و پژوهش می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی). و رجوع به ماهیت شود.
- رسیدگی ماهوی، در مقابل رسیدگی فرجامی به کار رود و شامل رسیدگیهای دادگاه نخستین و پژوهش است.
- ، قسمتی از رسیدگی دادگاههای ماهوی که موجب فصل خصومت بطور مستقیم (کلاً یا بعضاً) می باشد. (ترمینولوژی حقوق، تألیف جعفری لنگرودی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مجهول
تصویر مجهول
نادانسته، ناشناس، ناشناخته
فرهنگ لغت هوشیار
داحول: پارسی تازی گشته داخول گونه ای از تله و لولوی سر خرمن علامتی که در زراعت و فالیز و مانند آن نصب کنند تا جانوران موذی از آن برهند، علامتی که صیادان در صحرا نزدیک به دام نصب کنند تا جانوران از آن برمند و بسوی دام آیند و گرفتار شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
پستی و بلندی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
یکنوع پارچه پشمینه کلفت پرز دار نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
آرمان آرزو آرزو شده آرزو شده: مامول و مرجو از کرم بزرگان و اصحاب فضل و کمال، آرزو آرمان: و باز این قسم دو نوعند: یکی نوع آنند که به استاد و تلقف و تکلف و خواندن و نبشتن بکنه این مامول رسند
فرهنگ لغت هوشیار
خورده شده بمعنی شکم خواره پرخور هم آمده است، هر چیز که بر گلو بندند، همچون ریسمان و طناب
فرهنگ لغت هوشیار
کوتاه شده ماخولیا گونه ای مرض عصبی است که با اختلال قوای عضلانی و دماغی همراه است و معمولا در دنباله فلج عمومی یا تحت شکنجه شدید روحی وجسمی (محبوسانی را که شکنجه شدید میدهند) ویا بر اثر مرض صرع یا در اشخاص هیستریک و یا بطور مادر زادی پدیدآید. مبتلایان باین مرض گاه از خوردن و آشامیدن خودداری مینمایند بنحوی که بحالت مرگ میرسند و گاهی خودکشی میکنند. برای معالجه این بیماران استراحت کامل و مسافرت به نقاط خوش آب و هوا و جدا بودن از افراد دیگر و از حوادث لازم است. این معالجه باید با تجویز داروهای مقوی قوای دماغی همراه باشد مالنخولیا خبط دماغ صبارا صباره، یکی از عواطف مرکب است و آن از تذکر حالات مطبوع مفقود واز اندوه فعلی که آنهارا احاطه کرده است و غیره ترکیب شده. توضیح 1 مالنخولیا بصورتهای: مالیخولیا ماخولیا ملنخولیا مالیخ مالنخ و غیره در آمده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متهول
تصویر متهول
کسی که باو چشم زخم میرسانند، ترسانیده شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مجهول
تصویر مجهول
((مَ))
ناشناخته، نامعلوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچه ضخیم پرزدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهور
تصویر ماهور
از دستگاه های موسیقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مأهول
تصویر مأهول
((مَ))
مکانی که در آن گروهی سکونت داشته باشند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماکول
تصویر ماکول
شکمخواره، پرخور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داهول
تصویر داهول
مترسکی که در مزارع برای شکار کردن یا رماندن حیوانات نصب می کنند، داهل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماژول
تصویر ماژول
پیمانه
فرهنگ واژه فارسی سره
محیط زیست
دیکشنری اردو به فارسی