جدول جو
جدول جو

معنی ماهات - جستجوی لغت در جدول جو

ماهات
مراد از ماهات ماه بصره و ماه کوفه است، ماهان، (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94)، ماه کوفه، نهاوند و ماه بصره، دینورباشد و بسا که ’ماه سبذان’ را به آن دو افزایند و جمله را ماهات نامند، (از الجماهر ص 205) :
همه بوم ماهات جای مهان
هم از قهستان تا در اصفهان،
اسدی،
بعد از مدتی اردشیر بن ساسان خروج کرد و پادشاه زمین عراقین و ماهات، ماه نهاوند و ماه بسطام و ماه سبذان اردوان بود، (تاریخ طبرستان)، و رجوع به ماه و ماهان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهتا
تصویر ماهتا
(دخترانه)
مهتا، مانند ماه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماهان
تصویر ماهان
(پسرانه)
منسوب به ماه، روشنچون ماه، زیبا چون ماه، نام شهری در استان کرمان، نام پدر سهل از بزرگان مرو
فرهنگ نامهای ایرانی
چوب کوچکی که در پرۀ بینی شتر جا می دهند و ریسمان را به آن می بندند، مهار، برای مثال که بر آب و گل نقش ما یاد کرد / که ماهار در بینی باد کرد (رودکی - ۵۴۱)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مافات
تصویر مافات
آنچه گذشته، آنچه فوت شده و از دست رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاهات
تصویر عاهات
عاهت ها، چیزهایی که چیزی را تباه ها و فاسد می کند، آفت ها، بلاها، جمع واژۀ عاهت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیات
تصویر ماهیات
ماهیت، حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن، نازیدن به کسی یا چیزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچۀ پشمی ضخیم و پرزدار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امهات
تصویر امهات
ام ها، مادرها، جمع واژۀ ام
امهات اربعه (سفلی): کنایه از چهار عنصر (آب، باد، خاک و آتش)
امهات علوی: کنایه از علوم، عقول، نفوس و ارواح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
حقیقت، طبیعت، نهاد، سرشت
فرهنگ فارسی عمید
یک نوع پارچه پشمینۀ کلفت پرزدار نفیس، (ناظم الاطباء)، قسمی پارچۀ پرزدار ضخیم که از آن لباس و پرده و غیره دوزند
لغت نامه دهخدا
شاخه ای از زبان سانسکریت که در جنوب هندوستان متداول است، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، زبانی است ’هند و آریائی’ که در نواحی بمبئی متداول است، (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(هی یا)
جمع واژۀ ماهیت. (اقرب الموارد) :
مجوی از وحدت محضش برون از ذات او چیزی
که او عام است و ماهیات خاص اندر همه اشیا.
ناصرخسرو.
زانکه ماهیات و سر سر آن
پیش چشم کاملان باشد عیان.
مولوی (مثنوی چ خاور ص 195).
و رجوع به ماهیت شود.
- ماهیات جعلیه، (اصطلاح فقهی) اموری است که مجعول شارع است مانند نماز و روزه و عقود دیگر. (فرهنگ علوم تألیف سید جعفر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(هی یَ)
به معنی حقیقت چیزی مستعمل است. بدان که این مصدر جعلی است تراشیدۀ اهل منطق و حکمت. معنی لفظی لفظ ماهیت چیست این شدن باشد مرکب از ماء موصوله و ’هی’ ضمیر مؤنث واحدو یاء مشدد علامت جعل و تاء مصدری، مگر یاء لفظ ’هی’به جهت اجتماع یأات حذف شده است. (غیاث) (آنندراج). حقیقت و طبیعت و نهاد و ذات و جوهر. (ناظم الاطباء). چیستی. ماهیت چیزی، حقیقت آن. ج، ماهیات. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلمه ماهیت در اصل ماهویت بوده است ’یاء’ آن ’یاء’ نسبت و ’تاء’ آن ’تاء’ مصدریه است ’واو’ قلب به یاء و ’یاء’ در ’یاء’ ادغام شده است و هاء آن مکسور گردیده است. و بعضی گویند ماهیت مشتق از ’ماهو’ است. و گفته شده است که مرکب از ’ما’ استفهامیه و ’یاء’ نسبت و ’تاء’ مصدریه است و همزۀ زائد بعد از الف تبدیل به هاء شده است و گاه به جای ماهیت ’مائیت’ گفته شده است. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی) ، (اصطلاح فلسفی) مقابل وجود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ماهیت چیز، ’چه چیزی’ او باشد و آن تفحص باشد از جنس چیز. چنانکه کسی گوید درخت به مثل و کسی بپرسد که درخت چه باشد؟ این از او جستن باشد از جنس درخت و جوابش آن باشد که درخت جسمی باشد افزاینده و مرخاک وآب را به صورت دیگر کننده. (ناصرخسرو، یادداشت ایضاً). ماهیت نزد حکما عبارت از پرسش به ’ماهو’ است و چیزی است که در پاسخ سؤال ’ما’ حقیقیه گفته می شود که پرسش از گوهر اشیاء است و بنابراین اطلاق بر حقیقت شی ٔ می گردد و آنچه شیئیت شی ٔ بدان است ماهیت می گویند. ماهیت هم بر حقیقت کلی و هم بر حقیقت جزئی اطلاق شده است. قطب الدین در درهالتاج جمله سوم از فن دوم ص 10 آرد: هر چیزی را حقیقتی هست که آن چیز به آن حقیقت آن چیز است و آن به حقیقت مغایر ماعدای او باشد خواه لازم باشد خواه مفارق و مثال آن انسانیت است مثلاً چه انسانیت از آن روی انسانیت است که در مفهوم او نشود وجود و عدم و وحدت و کثرت و عموم و خصوص الی غیر ذلک من الاعتبارات چه اگر وجود خارجی مثلاً در مفهوم او داخل بودی، انسانیتی که در ذهن تنها موجود بودی انسانیت نبودی و اگر عدم در او داخل بودی انسانیت موجود در خارج انسانیت نبودی بلکه انسانیت از آن روی که انسانیت است. - انتهی. پیروان اصالت وجود گویند آنچه متحقق در خارج است وجود است و ماهیات اعتباری هستند و بالعکس. (فرهنگ علوم عقلی سجادی، ص 513) :
جهان متفق بر الهیتش
فرومانده در کنه ماهیتش.
سعدی.
حد درست آن بود که دلیلی کند بر ماهیت چیز ولمیت او. (مصنفات بابا افضل). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون و تعریفات جرجانی شود.
- ماهیت بسیطه، آنچه از اشیاء متخالفه ترکیب نیافته باشد ماهیت بسیطه گویند. قطب الدین گوید: ماهیت اگر ملتئم نباشد از اموری که متخالف باشند بحقیقت آن را ماهیت بسیطه گویند و الا مرکبه (در اینجا منظور از ماهیت حقیقت شی ٔ نیست) (فرهنگ علوم عقلی سید جعفر سجادی).
- ماهیت بشرط شی ٔ، آن را ماهیت مخلوطه هم گویند و آن صورتی است که با قید و شرطی لحاظ و یا مورد حکمی قرار گیرد. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت بشرط لا، در مقابل ماهیت بشرط شی ٔ یا ماهیت مخلوطه است. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب قبل و ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت حقایق، عبارت است از ام الکتاب. (کشاف اصطلاحات الفنون). و رجوع به ام الکتاب شود.
- ماهیت لابشرط، ماهیتی است که هیچ قید و شرطی نه وجوداً و نه عدماً در آن لحاظ نشود و آن را ماهیت مطلقه و مجرده نیز گویند و ماهیت من حیث هی هم نامند. (فرهنگ علوم عقلی دکتر سید جعفر سجادی). و رجوع به ترکیب ’ماهیت من حیث هی’ شود.
- ماهیت مجرده. رجوع به ترکیب قبل شود.
- ماهیت مخلوطه. رجوع به ترکیب ’ماهیت بشرط شی ٔ’ شود.
- ماهیت مطلقه. رجوع به ترکیب ’ماهیت لابشرط’ شود.
- ماهیت من حیث هی، یعنی ماهیت به اعتبار نفس و ذات خود بدون لحاظ وجود خارجی یا ذهنی و بدون لحاظ عوارض و حالات او مانند کثرت، وحدت و غیره. چنین امری ’لیست الاهی’ یعنی نه موجود است و نه معدوم و در حکم وجود لابشرط و بلکه عین وجود لابشرط است که ’یجتمع مع الف شرط’ و آن به قید وجود ذهنی بشرط شی ٔ است و با قیدبه وجود خارجی نیز بشرط شی ٔ است و با قید عدم وجود ذهنی یا خارجی بشرط لااست و بالجمله هر شی ٔ از اشیاء اگر خود لحاظ شود فی ذاته بدون توجه به عوارض و ضمایم و حالات و خصوصیات وجودی، مکانی، زمانی، امور ذاتی، عرضی و غیره به این اعتبار ’لابشرط’ گویند و اگر با یکی یا چند تا از عوارض و قیود اضافاتش لحاظ و اعتبارو یا مورد حکمی قرار گیرد ’ماهیت مخلوطه’ و یا ’بشرط شی ٔ’ گویند. و اگر با قید عدم یکی یا تمام قیود و ضمائم لحاظ شده و یا مورد حکمی قرار گیرد ’ماهیت بشرطلا’ گویند ماهیت لابشرط را ماهیت مجرده و مطلقه هم گویند. (فرهنگ علوم عقلی جعفر سجادی).
- امثال:
قلب ماهیت محال است. (امثال و حکم ج 2 ص 1164).
، چگونگی و کیفیت، قیمت و ارزش، فضیلت و معنویت. (ناظم الاطباء) (ازفرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
آفتهاو سختیها، (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مَ)
جمع واژۀ امّهه. (ناظم الاطباء) (از المرجع) (از آنندراج). جمع واژۀ ام ّ. (از اقرب الموارد). مادرها. (ناظم الاطباء). مادران. (مؤید الفضلاء) (آنندراج). امهات در ذوی العقول گویند و امات در غیرذوی العقول. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از مهذب الاسماء) (از غیاث اللغات) :
لشکری زاصلاب سوی امهات
بهر آن تا در رحم روید نبات.
مولوی.
لغت نامه دهخدا
دینور و نهاوند است، نخستین را ماه کوفه و دوم را ماه بصره نامند، (از المعرب جوالیقی ص 321)، تثنیۀ ماه و عبارت از دینور و نهاوند است، (از معجم البلدان)، به صیغۀ تثنیه شهر نهاوند و شهر دینور که عبارت از ماه البصره و ماه الکوفه باشد، (ناظم الاطباء)، مراد از ماهان یا ماهات مملکت ماه بصره است که نهاوند و ماسبذان و مهرجانقذق باشدو ماه کوفه که همدان و دینور و حلوان باشد و مجموع این ماهات مملکت ماه قدیم است که ماد و مادی باشد و عرب آن را بدو قسمت بخش کردند، بخشی را تابع حاکم کوفه و ماه کوفه و بخشی را تابع حاکم بصره و ماه بصره نام نهادند، (از حاشیۀ مجمل التواریخ و القصص ص 94) :اندر عهد شاپور اردشیر قصۀ ویس و رامین بوده است وموبد برادر رامین صاحب طرفی بود از دست شاپور، به مرو نشستی و خراسان و ماهان به فرمان او بود، (مجمل التواریخ و القصص ص 94)، و رجوع به ماه و ماهات شود
دهی از دهستان درجزین است که در بخش رزن شهرستان همدان واقع است و 1925 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ماصات
تصویر ماصات
ماهیان دهان گرد دهان گردان
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی که در بینی شتر کنند: که برآب و گل نقش بنیاد کرد ک که ماهار در بینی باد کرد ک (رودکی رشیدی)، زمام شتر: برفتند صندوقها را به پشت کشیدند و ماهار اشتر بمشت. (شا. بخ 1611: 6)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهات
تصویر امهات
مادران
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عاهه، سختی ها گزند ها آسیب ها تباهی ها جمع عاهه آفتها سختی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
بمعنی حقیقت چیزی مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ماهیه، اوچیزیان چیشی ها چیستی ها جمع ماهیت: زانکه ماهیات و سرسر آن پیش چشم کاملان باشد عیان. (مثنوی. نیک. 208: 3) یا ماهیات جعلیه. اموری است که مجعول شارع است مانند نماز روزه و عقود دیگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
یکنوع پارچه پشمینه کلفت پرز دار نفیس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مافات
تصویر مافات
آنچه فوت شده، آنچه گذشته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشاهات
تصویر مشاهات
جمع مشاهره، مزدور گیری ها سر ماهی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماهار
تصویر ماهار
مهار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهوت
تصویر ماهوت
نوعی پارچه ضخیم پرزدار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
((یَّ))
حقیقت و نهاد و ذات چیزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مافات
تصویر مافات
از دست رفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امهات
تصویر امهات
((اُ مّ))
جمع امهه، مادرها، مادران، اصول
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مباهات
تصویر مباهات
((مُ))
تفاخر، خودبینی، غرور، سرفرازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماهیت
تصویر ماهیت
چبود، سرشت، چیستی
فرهنگ واژه فارسی سره