جدول جو
جدول جو

معنی مامیزه - جستجوی لغت در جدول جو

مامیزه(زَ / زِ)
مدفوعی که در دو سه روز آغاز تولد از نوزاد انسان دفع می شود. این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی رودۀ نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل به سبز است. (فرهنگ فارسی معین). عقی (ع ق ) . قفّه. نخستین حدث کودک. فضول معده کودک، در روزهای نخستین ولادت. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
مامیزه
مدفوع آغاز زاده شدن، مدفوعی که در دوسه روز آغاز تولداز نوزاد انسان دفع میشود. این مدفوع ترکیبی است از صفرا و ترشحات و سلولهای مخاطی روده نوزادان که در حالت جنینی بوده اند. رنگ آن خرمایی مایل بسبز است
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مامیثا
تصویر مامیثا
(دخترانه)
گیاهی با برگهای پوشیده از کرک و دارای گلهای نارنجی رنگ و میوه ای دراز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رامینه
تصویر رامینه
(دخترانه)
رامین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ماماچه
تصویر ماماچه
ماما، زنی که هنگام زاییدن زن آبستن بچۀ او را می گیرد و زائو را پرستاری می کند، ماماچه، مام ناف، بازاج، پازاچ، پیش نشین، قابله، مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامیده
تصویر دامیده
بالارفته، بربادرفته، بادبرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مانیده
تصویر مانیده
مانده، باقی گذاشته، برای مثال نماندم به کین تو مانیده چیز / به رنج اندرم تا جهان است نیز (فردوسی۲ - ۱۳۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
جدا ساختن و تمیز کردن. (آنندراج). ممائزه. (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(مُ مَیْ یِ زَ)
ممیزه. مؤنث ممیز. تمیزدهنده و جداکننده خوب از زشت. (از ناظم الاطباء).
- قوه ممیزه، قوه بازشناختن از یکدیگر. یکی از هشت خادم نفس نباتی است که کثیف غذا را از لطیف جدا می کند. قوه ای که چون غذا پخته شود، کثیف را از لطیف جداگرداند. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا).
- هیئت ممیزه، گروهی که در وزارتخانه یا سازمانی برای تشخیص و بررسی امری و یا ارزیابی موضوعی به وجود می آید
لغت نامه دهخدا
نوعی غربال که بدان چیزها را بیزند الک، طبقی سوراخ دارکه بدان روغن و شیرو مانند آنرا بیزند ترشی پالا
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته از ممیثا پژول آهو (مامیثا صحرائی)، خشخاش تیغی (مامیثا رو غنی) گیاهی است از رده دولپه ییهای پیوسته گلبرگ جزو تیره دیبساغوس ها (طوسک ها) که بصورت درختچه های کوچک یا علفی و پایا است. برگهایش متقابل و گل آذینش کپه یی است. در حدود 50 گونه از آن شناخته شده که غالبا متعلق بنواحی بحرالرومی هستند. عصاره انساج این گیاه در امراض پوستی کتله کعب الغزال، گیاه ارغامونی را گویند که گیاهی از تیره کوکناریان است. گلهایش برخلاف خشخاش دارای سه کاسبرگند. این گیاه دارای گونه های متعدد است که برحسب رنگ گلها (زرد یا قرمز یا سفید) آنها را مامیثای زرد یا قرمز یا سفید خوانند خشخاش تیغی مامیثای روغنی نعمان البری ممیثا. یا مامیثای ابیض. مامیثای سفید. یا مامیثا زرد. گونه ای ارغامونی که دارای گلهای زرد رنگ است. یا مامیثای سرخ. گونه ای ارغامونی که دارای گلهای سفید رنگ است مامیثای ابیض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
جنس ماده
فرهنگ لغت هوشیار
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسیده
تصویر ماسیده
بسته شده، منعقد شده
فرهنگ لغت هوشیار
مادر: گفت: ماما، درست شد دستم چون گل از دست دیگران رستم. (هفت پیکر. چا. استانبول 157 چا. ارمغان 189)، کسی که زن حامله را در وضع حمل یاری کند وبچه او را بگیرد قابله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متایزه
تصویر متایزه
با هم غلبه نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمایزه
تصویر متمایزه
مونث متمایز جمع متمایزات
فرهنگ لغت هوشیار
مرموزه در فارسی مونث مرموز: رازیک پوشیده مرموزه در فارسی: گل کفشک از گیاهان نازک اندام: زن مونث مرموز جمع مرموزات، گیاهی است از تیره گل میمون که آنرا گل کفشک گویند
فرهنگ لغت هوشیار
دست کشیده لمس کرده مس کرده، بهم فشار داده، مشت و مال داده، چیزی روی جسمی کشیده، گوشمالی داده، تصادف کرده (دو اتومبیل با هم)، از بین رفته کان لم یکن محسوب شده، مستعمل: تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری روشن کن ازیرا که من ایزار ندارم. (سنائی مصف. 713) -9 بالازده باز مالیده، انگشتو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لامینه
تصویر لامینه
فرانسوی خس دریا روف
فرهنگ لغت هوشیار
مادر اندر زن پدر: چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی ک چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره ک (مولوی انجمن آنند) توضیح در دیوان کبیر مصحح آقای فروزانفر نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
بعضی گوشتهای بدن انسان و جانوران که دو سر آن باریک و شبیه به ماهی است
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که بسبب خستگی ناتمام ماندن خواب بیخوابی و کسالت در شخصیت ایجاد شود بطوریکه دهان گشاده دستها کشیده و سینه منبسط گردد، دهان دره
فرهنگ لغت هوشیار
نام عموم فرقه هایی که به نص جلی علی بن ابیطالب (ع) را جانشین پیغمبر اسلام دانند و معتقدند که امامت در فرزندان علی (ع) باقی است و دنیا هیچوقت از امام خالی نیست و منتظرند که یکی از علویان در آخرالزمان ظهور کند و دنیا را پر از عدل و داد نماید
فرهنگ لغت هوشیار
نکوهشگران جبرئیل را می نکوهیدند که چرابه جای آوردن پیام خدا برای علی ع آن را به محمد ص رسانده (فضل بن شادان نیشابوری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ممیزه
تصویر ممیزه
ممیزه در فارسی مونث ممیز ویزیتار مونث ممیز، جمع ممیزات.: (نام مردمی بر آن قوت ممیزه اطلاق کنند که نیک از بد و صحیح از فاسد... بشناسد ) (مرزبان نامه. . 1317 ص 100) یا هیئت ممیزه. هیئتی که مامور تشخیص مدارک و حل فصل امور مربوط بیک موسسه باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متمیزه
تصویر متمیزه
متمیزه در فارسی مونث متمیز: جدا جدا شونده مونث متمیز جمع متمیزات
فرهنگ لغت هوشیار
اولین مدفوعی که از شکم نوزاد بیرون می آید و رنگ آن سیاه و قهوه ای تیره است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماماچه
تصویر ماماچه
((چِ))
قابله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالیده
تصویر مالیده
((دِ))
تنبیه شده، مالش داده شده، تلف شده، از بین رفته، مرتب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماسیده
تصویر ماسیده
((دِ))
بسته، سفت شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماریره
تصویر ماریره
((رِ))
نامادری، مادندر، مادر اندر، مایندر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مادینه
تصویر مادینه
مونث
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ماهیچه
تصویر ماهیچه
عضله
فرهنگ واژه فارسی سره
لب و لوچه
فرهنگ گویش مازندرانی