عمل و شغل مالشگر. و رجوع به مالشگر شود، ملاعبت با زنان. (غیاث) (آنندراج). ملاعبه با زنان. (ناظم الاطباء) : همه کارشان شرب و مالشگری نگشته شبی گرد چالشگری. نظامی
عمل و شغل مالشگر. و رجوع به مالشگر شود، ملاعبت با زنان. (غیاث) (آنندراج). ملاعبه با زنان. (ناظم الاطباء) : همه کارشان شرب و مالشگری نگشته شبی گرد چالشگری. نظامی
ضبط دیگر ’خوالیگری’ بمعنی ’آشپزی’ است: یکی گفت ما رابه نیک اختری بباید بر شه بخالیگری. فردوسی. ببازار خالیگری ساختن شتالنگ با کعبتین باختن. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به خوالیگری شود
ضبط دیگر ’خوالیگری’ بمعنی ’آشپزی’ است: یکی گفت ما رابه نیک اختری بباید بر شه بخالیگری. فردوسی. ببازار خالیگری ساختن شتالنگ با کعبتین باختن. اسدی (گرشاسب نامه). رجوع به خوالیگری شود
دهی از دهستان سیاهو است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است در هفت فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق فارغان، (فارسنامه ناصری)
دهی از دهستان سیاهو است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است در هفت فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق فارغان، (فارسنامه ناصری)
شخصی را گویند که خرامان و از روی ناز و عجب و تکبر براه رود. (برهان) (ناظم الاطباء). خرامنده. (انجمن آرا) (آنندراج) ، مبارز و دلاور و جنگ جوی را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء). مبارز و دلاور. (انجمن آرا) (آنندراج). مبارزی که خرامان بجنگ رود. (انجمن آرا) (آنندراج). مبارزطلب. هماوردطلب. رزم جوی: ز گرز گرانسنگ چالشگران شده ماهی و گاو را سر گران. نظامی. ، و بمعنی حریص و طماع هم آمده است. (برهان) ، شخص کثیرالجماع. (انجمن آرا) (آنندراج). حریص در جماع و مباشرت. (ناظم الاطباء)
شخصی را گویند که خرامان و از روی ناز و عجب و تکبر براه رود. (برهان) (ناظم الاطباء). خرامنده. (انجمن آرا) (آنندراج) ، مبارز و دلاور و جنگ جوی را نیز گفته اند. (برهان) (ناظم الاطباء). مبارز و دلاور. (انجمن آرا) (آنندراج). مبارزی که خرامان بجنگ رود. (انجمن آرا) (آنندراج). مبارزطلب. هماوردطلب. رزم جوی: ز گرز گرانسنگ چالشگران شده ماهی و گاو را سر گران. نظامی. ، و بمعنی حریص و طماع هم آمده است. (برهان) ، شخص کثیرالجماع. (انجمن آرا) (آنندراج). حریص در جماع و مباشرت. (ناظم الاطباء)
دولت و ثروت و غنا، (ناظم الاطباء)، ثروتمندی، توانگری: سلطان عرب به کامکاری قارون عجم به مالداری، نظامی، ، داشتن استر و خر و مانند آن بیشتر برای کرایه دادن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند و اسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است، (فرهنگ فارسی معین)
دولت و ثروت و غنا، (ناظم الاطباء)، ثروتمندی، توانگری: سلطان عرب به کامکاری قارون عجم به مالداری، نظامی، ، داشتن استر و خر و مانند آن بیشتر برای کرایه دادن، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، دارای چارپایان بودن، تربیت گاو و گوسفند و اسب: شغل اهالی کشاورزی و مالداری است، (فرهنگ فارسی معین)
عمل رامشگر. مطربی. خنیاگری. مطربی و سازندگی. (شعوری ج 2 ورق 16) : نه کس دید و نه مرغ و دیو و پری نه کمتر شد آن بانگ رامشگری. اسدی. تو گفتی همه بیشه بزم پری است درختی ز هر سو به رامشگری است. اسدی. ، شادی و طرب: بفر تو گفتا همه مهتری است ابا تو همه رنج رامشگری است. فردوسی. نشینند شاهان برامشگری خورند آب حیوان اسکندری. نظامی. این دو نوا نز پی رامشگری است خطبه ای از بهر زناشوهری است. نظامی
عمل رامشگر. مطربی. خنیاگری. مطربی و سازندگی. (شعوری ج 2 ورق 16) : نه کس دید و نه مرغ و دیو و پری نه کمتر شد آن بانگ رامشگری. اسدی. تو گفتی همه بیشه بزم پری است درختی ز هر سو به رامشگری است. اسدی. ، شادی و طرب: بفر تو گفتا همه مهتری است ابا تو همه رنج رامشگری است. فردوسی. نشینند شاهان برامشگری خورند آب حیوان اسکندری. نظامی. این دو نوا نز پی رامشگری است خطبه ای از بهر زناشوهری است. نظامی
دلاک و مشتمالچی. (ناظم الاطباء). مشت و مال دهنده. (گنجینۀ گنجوی). آنکه برای رفع خستگی و جز آن بدن اشخاص را مالش دهد: بتی کان همه مالش و تاب یافت به مالشگر آسایش و خواب یافت. نظامی (از گنجینۀ گنجوی). ، کیسه کش و آنکه در حمام بدن را کیسه می کشد و پاک می کند. (ناظم الاطباء) ، آنکه با زنان ملاعبه کند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مالشگری شود
دلاک و مشتمالچی. (ناظم الاطباء). مشت و مال دهنده. (گنجینۀ گنجوی). آنکه برای رفع خستگی و جز آن بدن اشخاص را مالش دهد: بتی کان همه مالش و تاب یافت به مالشگر آسایش و خواب یافت. نظامی (از گنجینۀ گنجوی). ، کیسه کش و آنکه در حمام بدن را کیسه می کشد و پاک می کند. (ناظم الاطباء) ، آنکه با زنان ملاعبه کند. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مالشگری شود
جنگجویی. (ناظم الاطباء). مبارزطلبی. هماوردطلبی. رزم خواهی: بچالشکری سوی او راند رخش برابر سیه خنده زد چون درخش. نظامی. ، آرامش با زنان. هم خوابگی با جفت. و رجوع بچالشکر شود: همه کارشان شرب و مالشگری نگشته شبی گرد چالشگری. نظامی
جنگجویی. (ناظم الاطباء). مبارزطلبی. هماوردطلبی. رزم خواهی: بچالشکری سوی او راند رخش برابر سیه خنده زد چون درخش. نظامی. ، آرامش با زنان. هم خوابگی با جفت. و رجوع بچالشکر شود: همه کارشان شرب و مالشگری نگشته شبی گرد چالشگری. نظامی