جدول جو
جدول جو

معنی سگالشگری

سگالشگری
شور، مشورت، رایزنی، برای مثال سپهدار چین از سر هوش و رای / سگا لشگری کرد با رهنمای (نظامی۵ - ۹۳۸)
تصویری از سگالشگری
تصویر سگالشگری
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با سگالشگری

سگالش گری

سگالش گری
مشورت و رأی زدن:
سپهدار چین از سر هوش و رای
سگالشگری کرد با رهنمای.
نظامی
لغت نامه دهخدا

سگالشگر

سگالشگر
مشورت خواهنده و مشورت دهنده. (از آنندراج) ، اندیشنده
لغت نامه دهخدا

ستایشگری

ستایشگری
حمد و عبادت و دعا. (ناظم الاطباء). عمل ستایشگر:
چو آمد بنزدش زمین بوسه داد
ستایشگری را زبان برگشاد.
فردوسی.
ای آنکه در ایام ستایشگری تو
صوفی شمرَد عیب نگهبانی دم را.
عرفی (از آنندراج).
رجوع به ستایشگر شود
لغت نامه دهخدا

چالشگری

چالشگری
خودنمایی در برابر حریف، جنگجویی، برای مِثال به چالشگری سوی او راند رخش / بر ابر سیه خنده زد چون درخش (نظامی۵ - ۸۰۱)
چالشگری
فرهنگ فارسی عمید