جدول جو
جدول جو

معنی مالدیو - جستجوی لغت در جدول جو

مالدیو
(وْ)
مجمعالجزایری در اقیانوس هند که در جنوب غربی سیلان واقع است و 300 کیلومتر مربع وسعت دارد و مرکز آن ماله است. (از لاروس). ذیبهالمهل. و رجوع به همین مدخل شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ماهدیس
تصویر ماهدیس
(دخترانه)
آنکه مانند ماه زیباست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیدن
تصویر مالیدن
دست روی چیزی کشیدن، مشت و مال دادن، افزودن و آغشتن چیزی به جایی، با دست چیزی را فشار دادن، کنایه از تنبیه کردن، کنایه از ملامت و سرزنش کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالیده
تصویر مالیده
مالش داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
مالک بودن
فرهنگ فارسی عمید
جمع مالک، خاوندان داشتاران جمع مالک درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
حقی است که انسان نسبت به شیئی دارد و میتواند هرگونه تصرفی در آن بکند بجز آنکه مورد استثنای قانون است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالدار
تصویر مالدار
صاحب مال و دولتمند، متمول، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
از ریشه پارسی ماتکیان ماتک گروان جمع مادی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : ماده در نظر مادیون عنوان فکر و تصور ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی شیرینی. طرز تهیه 100- گرم قند و 10 گرم آرد و 3 عدد تخم مرغ و یک قاشق آب بهار نارنج با 100 گرم کره خمیر روانی ترتیب دهند و قالب مخصوص مادلن را چرب کرده از مواد فوق پرکنند و بپزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مقلدین
تصویر مقلدین
جمع مقلد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مولد، زادگان برساختگان تازی پروردان تازی گشتگان نو واژگان، جمع مولد، آپوراکان زایاکان پدیدارندگان یاخته های زایا جمع مولد در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
جمع والد، زاینیتاران، زی آوران
فرهنگ لغت هوشیار
لمس کردن و دست یا افزار بر چیزی کشیدن، چیزی را در دست مکرر فشار دادن، ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
دست کشیده لمس کرده مس کرده، بهم فشار داده، مشت و مال داده، چیزی روی جسمی کشیده، گوشمالی داده، تصادف کرده (دو اتومبیل با هم)، از بین رفته کان لم یکن محسوب شده، مستعمل: تو چشم مرا نیز بمالیده ازاری روشن کن ازیرا که من ایزار ندارم. (سنائی مصف. 713) -9 بالازده باز مالیده، انگشتو
فرهنگ لغت هوشیار
ستور رو راه مال رو. راهی که از آن چارپایان (اسب و استر و خر) عبور کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از والدین
تصویر والدین
((ل دَ))
تثنیه والد، پدر و مادر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
((لِ یَّ))
مالک بودن، مالکی. ضح حقی است که انسان نسبت به شیئی دارد و می تواند هرگونه تصرفی در آن بکند به جز آن چه که مورد استثنای قانون باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مال رو
تصویر مال رو
((رُ))
راه باریکی که در اثر رفت و آمد چهارپایان درست شده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالیدن
تصویر مالیدن
((دَ))
تماس و ساییده شدن دو چیز، تنبیه کردن، از بین رفتن، نیست شدن، نابود کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مالیده
تصویر مالیده
((دِ))
تنبیه شده، مالش داده شده، تلف شده، از بین رفته، مرتب شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از والدین
تصویر والدین
پدر و مادر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
داشتاری، از آنش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
Ownership, Possession, Proprietorship
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
propriété, possession
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
propriedade, posse
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
własność, posiadanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
собственность , владение , право собственности
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
власність , володіння , власність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
eigendom, bezit
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
Eigentum, Besitz
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
propiedad, posesión
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
proprietà, possesso
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مالکیت
تصویر مالکیت
स्वामित्व , मालिकाना , स्वामित्व
دیکشنری فارسی به هندی