زبانۀ آتش. (مهذب الاسماء). زبانۀ آتش بی دود. (ترجمان القرآن، ص 85). آتش که دود نداشته باشد. (غیاث). شعلۀ بی دود. (ناظم الاطباء). شعلۀ بی دود ساطعۀ سخت ملتهب. (از اقرب الموارد). آتش بی دود: مارج من نار. (منتهی الارب) (دهار). زبانه. لهب. شواظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و خلق الجان من مارج من نار، یعنی از آتش بی دود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
زبانۀ آتش. (مهذب الاسماء). زبانۀ آتش بی دود. (ترجمان القرآن، ص 85). آتش که دود نداشته باشد. (غیاث). شعلۀ بی دود. (ناظم الاطباء). شعلۀ بی دود ساطعۀ سخت ملتهب. (از اقرب الموارد). آتش بی دود: مارج من نار. (منتهی الارب) (دهار). زبانه. لهب. شواظ. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : و خلق الجان من مارج من نار، یعنی از آتش بی دود. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء)
نام جد محمد بن معاویۀ محدث است. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
نام جد محمد بن معاویۀ محدث است. (منتهی الارب). واژه ی محدث از ریشه ’حدیث’ گرفته شده و به کسی اطلاق می شود که تخصص در نقل، حفظ و تحلیل احادیث دارد. این فرد معمولاً بر متون حدیثی مسلط است و می تواند صحیح را از ضعیف تشخیص دهد. محدثان نقش نگهدارنده سنت نبوی را داشتند و از طریق کتابت یا روایت شفاهی، احادیث را به نسل های بعدی منتقل کردند. برخی از معروف ترین محدثان عبارتند از بخاری، مسلم، ترمذی و نسائی.
مالۀ گلکاران، معرب است. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از فارسی، مالۀ گلکاران. (ناظم الاطباء). آلتی که بدان گل مالند، معرب مالۀ فارسی است. ج، موالج. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماله شود
مالۀ گلکاران، معرب است. (منتهی الارب) (آنندراج). مأخوذ از فارسی، مالۀ گلکاران. (ناظم الاطباء). آلتی که بدان گل مالند، معرب مالۀ فارسی است. ج، موالج. (از اقرب الموارد). و رجوع به ماله شود
کسی که کار بر وی دشوار شده و خشمناک گردیده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشمناک و کسی که کار بر وی دشوار شده باشد. (آنندراج). خشمگین و کسی که کار بر وی دشوار گردد. (ناظم الاطباء). معض. (اقرب الموارد). و رجوع به معض شود
کسی که کار بر وی دشوار شده و خشمناک گردیده باشد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خشمناک و کسی که کار بر وی دشوار شده باشد. (آنندراج). خشمگین و کسی که کار بر وی دشوار گردد. (ناظم الاطباء). مَعِض. (اقرب الموارد). و رجوع به معض شود
اقامت کردن. عوج. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به عوج شود، بازگشتن. (منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عوج شود
اقامت کردن. عَوج. (منتهی الارب) (ازناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به عَوج شود، بازگشتن. (منتهی الارب) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به عوج شود
مائج. موج زننده: و سلطان چون فحل هایج و بحر مایج دودسته شمشیر می زد. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 276). و هر دو چون دو طود هایج و دوبحر مایج از جای برخاستند. (مرزبان نامه). و بر مقاومت و مبارزت صبورتر گشتند، از بیرون نیز اوزار جنگ هایج تر شد و بحر حرب مایج تر گشت. (جهانگشای جوینی)
مائج. موج زننده: و سلطان چون فحل هایج و بحر مایج دودسته شمشیر می زد. (ترجمه تاریخ یمینی چ شعار ص 276). و هر دو چون دو طود هایج و دوبحر مایج از جای برخاستند. (مرزبان نامه). و بر مقاومت و مبارزت صبورتر گشتند، از بیرون نیز اوزار جنگ هایج تر شد و بحر حرب مایج تر گشت. (جهانگشای جوینی)
شکافنده با کارد و غیر آن از مصدر بعج. (از اقرب الموارد). - ابن باعج، نام مردی است. راعی گوید: کان بقایا الجیش جیش ابن باعج اطاف بر کن من عمایه فاخز. (از تاج العروس)
شکافنده با کارد و غیر آن از مصدر بَعج. (از اقرب الموارد). - ابن باعج، نام مردی است. راعی گوید: کان بقایا الجیش جیش ابن باعج اطاف بر کن من عمایه فاخز. (از تاج العروس)