جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ماج

ماج

ماج
ماه قمر: چو تو شاه بنشست بر تخت عاج فروغ از تو گیرد همه مهر و ماج. (شا. بخ 1407: 5)
فرهنگ لغت هوشیار

ماج

ماج
ماه، از کرات آسمانی که در هر ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و۴۴ دقیقه یک بار به دور زمین می گردد و از خورشید کسب نور می کند، قمر
ماج
فرهنگ فارسی عمید

ماج

ماج
نام راوی رودکی شاعر بوده است، (برهان)، نام راوی رودکی و آنرا مج نیز گویند، (انجمن آرا)، و رجوع به مج شود
لغت نامه دهخدا

ماج

ماج
بمعنی ماه باشد، چه در فارسی جیم و ها بهم تبدیل می یابد، و عربان قمر خوانند، (برهان)، بمعنی ماه است و در پارسی جیم با ها تبدیل می یابد چنانکه ناگاه را ناگاج گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، ماه، (غیاث)، لغتی است در ماه، (حاشیۀ برهان چ معین) :
چو تو شاه ننشست بر تخت عاج
فروغ از تو گیرد همه مهر و ماج،
فردوسی،
، بمعنی راوی و روایت کننده هم هست، (برهان)، بمعنی راوی مطلق آمده است، (آنندراج) (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا

ماج

ماج
آن که پیوسته از دهانش لعاب روان باشد از پیری و کلانسالی، و حبس آن نتواند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). آنکه آب از دهنش می رود از پیری. (مهذب الاسماء).
- احمق ماج، مرد احمق و گولی که آب دهان وی روان باشد. (ناظم الاطباء).
، ناقۀ کلان سال. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا