- ماستینه
- خوراکی که از ماست و دوغ تهیه می شود
معنی ماستینه - جستجوی لغت در جدول جو
- ماستینه
- دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقیقت، واقعیت
بمعنی حقیقی و واقعی
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
عتیقه
سبزقبا، پرنده ای حرام گوشت کوچک تر از کلاغ دارای پرهای سبز و سرخ، کلاغ سبز، سبزک، سبزه قبا، سبزگرا، کاسانه
بعضی آنرا (سبزک) دانسته اند، برخی آنرا مرادف شقراق عربی نوشته اند: (چند پویی بگرد عالم چند ک چند کوبی طریق پویایی ک) (ز انکه از بهر قوت شهوت همچو کاسانه می نیاسایی)
نخستین اولین: سکندربفرمودکارندساز برندش بجای نخستینه باز. (نظامی لغ)
عنکبوت، تار عنکبوت، کارتند، کارتن، کارتنک
حقیقی، واقعی، امین، صادقانه
عناد خصومت کشمکش جدال، جنگ حرب، خشم غضب
دستبند دست برنجن، دسته کارد شمشیر طنبود عود و غیره، مکتوبی که بدست خود نویسد دستخط، فرمان پادشاه توقیع حکم، امضا، آنچه که در پایان کتاب الحاق کنند مانند نام خود تاریخ اتمام و غیره
بیضه، تخم مرغ تخم مرغ خایه
مستقیم، راست، مقابل کج و خم
تخم مرغ، جسمی مغذی تقریباً بیضوی با پوستی نسبتاً محکم که در شکم مرغ خانگی تولید می شود، مرغانه، آسینه، خاگ
دسته
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یارهبرای مثال تا چو هماغوش غیوران شوم / محرم دستینۀ حوران شوم (نظامی۱ - ۴۵) ،
دستکش، پوشاک دست،
امضا، حکم، دست خط
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، برنجن، دست برنجن، ورنجن، سوار، دستیاره، آورنجن، اورنجن، یارج، یاره
دستکش، پوشاک دست،
امضا، حکم، دست خط
با خوشحالی مانند مستان، مست کننده، کنایه از با حالت مستی
ستیزه، ستیز، جنگ وجدال، دشمنی و سرکشی، ناسازگاری، کشمکش، لجاج، عناد
نام تجارتی نوعی تفنگ که در زمان قاجاریه در ایران معمول بود
بسته شده، منعقد شده
کندر رومی
جنس ماده
چیزی که حرکات و سکنات آن بطورمستان باشد چون لغزش مستانه و رفتار مستانه و گریه مستانه
حقیقی، واقعی