جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با راستینه

راستینه

راستینه
بمعنی حقیقی و واقعی. (آنندراج). بمعنی راستین باشد که حقیقی است. (برهان) : و این میان (زمین که در میان عالم است) راستینه میان است. (التفهیم).
پر کن صنما هلا قنینه
ز آن آب حیات راستینه.
سنائی
لغت نامه دهخدا

ماستینه

ماستینه
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
فرهنگ لغت هوشیار

راستینی

راستینی
حقیقی. واقعی. و القولنج بالحقیقه هو اسم لما کان السبب فیه بالامعاء الغلاظ قولون... و ان کان فی الامعاء الدقاق فالاسم المخصوص به بحسب المتعارف الصحیح. (قانون ابن سینا ص 232) : و کیلوس اندر جگر پخته شود و غذا راستینی شود و غذاء راستینی خون است. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). نضج راستینی جز دلیل سلامت نباشد و هر وقت که اثر نضج راستینی پدید آید بدان مقدار اندر بیماری امیدواری پدید آید و هرگز نشان نضج راستینی با نشانهای مرگ بیک جا نباشد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). و بدین سبب قولنج راستینی آن را گویند که در این روده [قولون افتد وقولنج راستینی پنج نوعست... (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا

ماستینه

ماستینه
شیراز. دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند. (حاشیۀ برهان چ معین). پینو. کشک. شیراز. اقط. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ایشان چیزکی بساختند که آلت شبانان باشد از ماستینه و ترف و گلیمی چند و پاره ای پشم رنگ کرده. (تفسیر ابوالفتوح ج 3 ص 144) و جئنا ببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده. (تفسیر ابوالفتوح، از فرهنگ فارسی معین). به این گاو، روغن خر و خرما و ماستینه... (تفسیر ابوالفتوح ج 4 ص 97). و رجوع به اقط و شیراز شود، آش ماست. (ناظم الاطباء). ماست با. سپیدبا. آش ماست. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا