جدول جو
جدول جو

معنی ماساژ - جستجوی لغت در جدول جو

ماساژ
مشت و مال
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
فرهنگ واژه فارسی سره
ماساژ
مالش دادن ماهیچه های بدن که به منظور رفع خستگی، رفع اختلال یا حفظ سلامتی انجام می شود
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
فرهنگ فارسی عمید
ماساژ
مالش، مشت و مال
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
فرهنگ لغت هوشیار
ماساژ
مالش بدن کسی با سر انگشتان دست جهت رفع خستگی او، مشت و مال
تصویری از ماساژ
تصویر ماساژ
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
تیمچه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
گذرگاه، بازارچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
مکان وسیع سرپوشیده ای که در دو طرف یا گرداگرد آن مغازه، کارگاه یا دفتر کار وجود دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاساژ
تصویر کاساژ
فرانسوی شکست (انکسار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسای
تصویر ماسای
دوم شخص مفرد نهیاز آساییدن و آسودن آسایش مکن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پاساژ
تصویر پاساژ
معبر، گذرگاه، بازار سرپوشیده که دو طرف آن مغازه وجود دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماساژور
تصویر ماساژور
((ژُ))
کسی که کارش ماساژ دادن دیگران است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ماساژ دادن
تصویر ماساژ دادن
Massage
دیکشنری فارسی به انگلیسی
मालिश करना
دیکشنری فارسی به هندی