جدول جو
جدول جو

معنی ماساژور

ماساژور((ژُ))
کسی که کارش ماساژ دادن دیگران است
تصویری از ماساژور
تصویر ماساژور
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با ماساژور

ماتادور

ماتادور
کسی که در میدان عمومی با گاو مبارزه می کند، گاوباز
ماتادور
فرهنگ فارسی معین

متساور

متساور
کسی که می نمایاند خود را. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، ظاهر و هویدا شده. (ناظم الاطباء). ظاهر شونده. خود را بلند نماینده. (از منتهی الارب). و رجوع به تساور شود
لغت نامه دهخدا

ماساژد

ماساژد
نام یکی از طوایفی است که در حوالی بحر خزر سکنی داشته اند و همان ماگوگ مزبور در توریه و مأجوج مسطوردر قرآن است. (التدوین). و رجوع به ماساژتها شود
لغت نامه دهخدا

ماساژ

ماساژ
مالش دادن ماهیچه های بدن که به منظور رفع خستگی، رفع اختلال یا حفظ سلامتی انجام می شود
ماساژ
فرهنگ فارسی عمید