از مردم بازار، تاجر، کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری، کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری، کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه، مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
از مردم بازار، تاجر، کنایه از متداول در بازار یا در بین تودۀ مردم مثلاً لهجۀ بازاری، کنایه از بی کیفیت، کنایه از بدون ارزش هنری، مبتذل مثلاً رمان بازاری، کنایه از بی ادب، بی ظرافت، کنایه از در معرض دید همه، مانند افراد بازاری، مقتصدانه مثلاً چقد بازاری فکر می کرد
کاردینال و از اعضای دولت فرانسه و اصلاً ایتالیائی است (1602-1661م.). او سیاستمداری ملایم بود و از تصادم میان فرانسه و اسپانی جلوگیری کرد. ریشیلو او را به جانشینی خود معین کرد. درزمان لوئی سیزدهم به نخست وزیری رسید و در سال 1639در زمرۀ مردم عادی درآمد، ولی در دوران پادشاهی لوئی چهاردهم مجدداً وارد خدمت شد و مورد حمایت ملکه ’آن’ واقع شد و توانست جنگ ’سی ساله’ را پایان دهد (1648). از سیاستمداران معروف فرانسه بود ولی به علت آزمندی انتقادهای فراوانی از او شده است. (از لاروس)
کاردینال و از اعضای دولت فرانسه و اصلاً ایتالیائی است (1602-1661م.). او سیاستمداری ملایم بود و از تصادم میان فرانسه و اسپانی جلوگیری کرد. ریشیلو او را به جانشینی خود معین کرد. درزمان لوئی سیزدهم به نخست وزیری رسید و در سال 1639در زمرۀ مردم عادی درآمد، ولی در دوران پادشاهی لوئی چهاردهم مجدداً وارد خدمت شد و مورد حمایت ملکه ’آن’ واقع شد و توانست جنگ ’سی ساله’ را پایان دهد (1648). از سیاستمداران معروف فرانسه بود ولی به علت آزمندی انتقادهای فراوانی از او شده است. (از لاروس)
ژان، فرزند توماس مازاریک مازاریک است که در پراگ متولد شد (1886- 1948 میلادی) و پس از آزادی چکسلواکی از تسلط آلمانها (در جنگ جهانگیر دوم) به وزارت امور خارجۀ کشور خود رسید، (از لاروس) فیلسوف و از ارکان دولت چکسلواکی بود، او در ’هودونن’ (مراوی) متولد شد (1850-1937م،) و در سالهای 1920-1935 رئیس جمهوری کشور چکسلواکی بود، (از لاروس)
ژان، فرزند توماس مازاریک مازاریک است که در پراگ متولد شد (1886- 1948 میلادی) و پس از آزادی چکسلواکی از تسلط آلمانها (در جنگ جهانگیر دوم) به وزارت امور خارجۀ کشور خود رسید، (از لاروس) فیلسوف و از ارکان دولت چکسلواکی بود، او در ’هودونن’ (مراوی) متولد شد (1850-1937م،) و در سالهای 1920-1935 رئیس جمهوری کشور چکسلواکی بود، (از لاروس)
محمد بن علی بن عمرالمازری مکنی به ابوعبدالله (453-536 هجری قمری) محدث و از فقهای مالکی است. وی به مازر (در جزیره صقلیه) منسوب است. او راست ’المعلم’ و ’ایضاح المحصول فی برهان الاصول’ و کتابهای متعددی در ادب. وی در ’المهدیه’ درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 945). مازری از دشمنان سرسخت غزالی بود. (غزالی نامه تألیف همائی، 288). و رجوع به همین مأخذ ص 288 و 379 ببعد شود
محمد بن علی بن عمرالمازری مکنی به ابوعبدالله (453-536 هجری قمری) محدث و از فقهای مالکی است. وی به مازر (در جزیره صقلیه) منسوب است. او راست ’المعلم’ و ’ایضاح المحصول فی برهان الاصول’ و کتابهای متعددی در ادب. وی در ’المهدیه’ درگذشت. (از الاعلام زرکلی ج 3 ص 945). مازری از دشمنان سرسخت غزالی بود. (غزالی نامه تألیف همائی، 288). و رجوع به همین مأخذ ص 288 و 379 ببعد شود
دهی از دهستان سیاهو است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است در هفت فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق فارغان، (فارسنامه ناصری)
دهی از دهستان سیاهو است که در بخش مرکزی شهرستان بندرعباس واقع است و 150 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) قریه ای است در هفت فرسنگ و نیمی میانۀ جنوب و مشرق فارغان، (فارسنامه ناصری)
نهی) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده، (برهان) (آنندراج)، کلمه فعل یعنی میازار و آزار مده، (ناظم الاطباء)، دوم شخص مفرد نهی از ’آزردن’، میازار، نیازار، آزار مده، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف میازار است، (انجمن آرا) : ما زار به عشق تو و دل غمزدۀ تست زین بیش دل غمزدۀ ما را مازار، هدایت (ازآنندراج)، ، آزرده مشو، (آنندراج) (انجمن آرا) : گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی، فتوحی (در عذرخواهی از انوری، از آنندراج)
نهی) مخفف میازار است که منع از آزار دادن باشد یعنی آزار مده، (برهان) (آنندراج)، کلمه فعل یعنی میازار و آزار مده، (ناظم الاطباء)، دوم شخص مفرد نهی از ’آزردن’، میازار، نیازار، آزار مده، (فرهنگ فارسی معین)، مخفف میازار است، (انجمن آرا) : ما زار به عشق تو و دل غمزدۀ تست زین بیش دل غمزدۀ ما را مازار، هدایت (ازآنندراج)، ، آزرده مشو، (آنندراج) (انجمن آرا) : گر به فرمان سخنی گفتم مازار از من زانکه جرم است در آن حضرت نافرمانی، فتوحی (در عذرخواهی از انوری، از آنندراج)
نوعی از حلوی، مازیارج، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مازیاره، مازیانه، (ناظم الاطباء)، مازیاره، در فرهنگ رشیدی می گوید: مازیاره قسمی طعام بود، در فرهنگ شعوری می نویسد: مازیاره و مازیاری و مازیانه قسمی حلواست، در فرهنگ اسدی به خط خسروی کرمانشاهی می گویدشطرنج بود (محتمل است تصحیف شیرینی باشد) در المؤید بنقل سروری مازیاره چیزی است خوردنی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مازیاره و مازیای شود
نوعی از حلوی، مازیارج، (زمخشری، یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، مازیاره، مازیانه، (ناظم الاطباء)، مازیاره، در فرهنگ رشیدی می گوید: مازیاره قسمی طعام بود، در فرهنگ شعوری می نویسد: مازیاره و مازیاری و مازیانه قسمی حلواست، در فرهنگ اسدی به خط خسروی کرمانشاهی می گویدشطرنج بود (محتمل است تصحیف شیرینی باشد) در المؤید بنقل سروری مازیاره چیزی است خوردنی، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)، و رجوع به مازیاره و مازیای شود
اسمش خواجه علی، احوالش را از اینکه قبول این تخلص میکرده میتوان یافت، بغیر از این رباعی شعری از او معلوم نشده: با دل گفتم که ایدل احوال توچیست دل دیده پرآب کرد و برمن نگریست گفتا که چگونه باشد احوال کسی کو را بمراد دگری باید زیست، ؟ (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 155)، یکی از شعرای ایران است و از اهالی استرآباد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
اسمش خواجه علی، احوالش را از اینکه قبول این تخلص میکرده میتوان یافت، بغیر از این رباعی شعری از او معلوم نشده: با دل گفتم که ایدل احوال توچیست دل دیده پرآب کرد و برمن نگریست گفتا که چگونه باشد احوال کسی کو را بمراد دگری باید زیست، ؟ (آتشکدۀ آذر چ شهیدی ص 155)، یکی از شعرای ایران است و از اهالی استرآباد، رجوع به قاموس الاعلام ترکی ج 2 شود
منسوب ببازار بمعنی مردم بازار، (آنندراج)، منسوب و متعلق به بازار، یکی از کسبۀ بازار، سوداگر، (ناظم الاطباء)، کاسب، تاجر، بازرگان، بازارگان، آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد: کنون مرد بازاری و چاره جوی ز کلبه سوی خانه دارند روی، فردوسی، چه نامی بدو گفت خرادنام جهان گرد و بازاری و شادکام، فردوسی، از ایدر خورش بود و روزی و بهر بدهقان و بازاری و اهل شهر، اسدی (گرشاسب نامه)
منسوب ببازار بمعنی مردم بازار، (آنندراج)، منسوب و متعلق به بازار، یکی از کسبۀ بازار، سوداگر، (ناظم الاطباء)، کاسب، تاجر، بازرگان، بازارگان، آنکه در بازار بتجارت و کسب و کار مشغول باشد: کنون مرد بازاری و چاره جوی ز کلبه سوی خانه دارند روی، فردوسی، چه نامی بدو گفت خرادنام جهان گرد و بازاری و شادکام، فردوسی، از ایدر خورش بود و روزی و بهر بدهقان و بازاری و اهل شهر، اسدی (گرشاسب نامه)
دوم شخص مفرد نهی از آزاردن میازار نیازار آزار مده: مازار بعشق تو و دل غمزده تست زین بیش دل غمزده مارا مازار، (هدایت انجمن آنند)، آزرده مشو: گر بفرمان سخنی گفتم مازار زمن زانکه جرم است دران حضرت نافرمانی. (فتوحی در عذرخواهی از انوری آنند) آمیزنده مخلوط کننده
دوم شخص مفرد نهی از آزاردن میازار نیازار آزار مده: مازار بعشق تو و دل غمزده تست زین بیش دل غمزده مارا مازار، (هدایت انجمن آنند)، آزرده مشو: گر بفرمان سخنی گفتم مازار زمن زانکه جرم است دران حضرت نافرمانی. (فتوحی در عذرخواهی از انوری آنند) آمیزنده مخلوط کننده
منسوب به تاتار از مردم تاتار، زبان تاتاران. یا اسب تاتاری. اسبی که در زمین تاتار نشو نما کند، اسب تیز رو. یا مشک تاتاری. مشکی که از بلاد تاتار آورند و آن بسیار نیک است
منسوب به تاتار از مردم تاتار، زبان تاتاران. یا اسب تاتاری. اسبی که در زمین تاتار نشو نما کند، اسب تیز رو. یا مشک تاتاری. مشکی که از بلاد تاتار آورند و آن بسیار نیک است