جدول جو
جدول جو

معنی مارزده - جستجوی لغت در جدول جو

مارزده
(زَ دَ / دِ)
مارگزیده. سلیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که مار وی را گزیده باشد:
مهرۀ مار بهر مارزده ست
به کسی کز گزند رست مده.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 800)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
(دخترانه)
محترم، دارای احترام
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خمارزده
تصویر خمارزده
خمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شانزده
تصویر شانزده
عدد بعد از پانزده، ۱۶
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مارگزیده
تصویر مارگزیده
کسی که مار او را نیش زده باشد، کنایه از آنکه از چیزی صدمه ای سخت دیده باشد و از موارد مشابه آن وحشت داشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
ارزش دار، بهادار، دارای ارزش، محترم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دارنده
تصویر دارنده
کسی که چیزی دارد، دارا، چیزدار، مالک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زارنده
تصویر زارنده
زاری کننده، کسی که گریه و ناله می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بارنده
تصویر بارنده
ابری که باران از آن بیاید، هر چیزی که مانند باران فرو ریزد
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
شهری بزرگ است از اعمال قرطبه میان آن و قرطبه شش منزل است. شهری زیبا و بناهای عالی و کاخهای رفیع ساخته از رخام دارد. (از معجم البلدان). بزرگترین شهری است اندر اندلس و آنرا حصاری و باره ای و خندقی است محکم. (حدود العالم چ دانشگاه ص 182)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ دَ/ دِ)
مسکّر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
مادر اندر زن پدر: چو آمد کوس سلطانی چه باشد کاس شیطانی ک چو آمد مادر مشفق چه باشد مهر ماریره ک (مولوی انجمن آنند) توضیح در دیوان کبیر مصحح آقای فروزانفر نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مارگزیده
تصویر مارگزیده
آنکه مار او را زده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماتمزده
تصویر ماتمزده
ملول، غمگین، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماسیده
تصویر ماسیده
بسته شده، منعقد شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاریده
تصویر شاریده
منفجر، انفجار، جاری شده، ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانزده
تصویر شانزده
عددیست اصلی بین پانزده و هفده ده به علاوه شش رقم آن 16 است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تارزدن
تصویر تارزدن
نواختن یکی از آلات موسیقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دارنده
تصویر دارنده
مالک، چیزی که به کسی تعلق دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارنده
تصویر بارنده
آنچه می بارد آنچه بشکل قطرات آب فرو ریزد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزیده
تصویر ارزیده
قیمت کرده، قیمت شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمار زده
تصویر خمار زده
کسی که به حالت خماری دچار شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
دارای ارزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارکده
تصویر بارکده
بار انداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بارزدن
تصویر بارزدن
حمل کردن بار، چیدن بار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زارنده
تصویر زارنده
زاری کننده ناله و فریاد کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
((اَ زَ دِ))
باارزش، شایسته، سزاوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دارنده
تصویر دارنده
((رَ دِ یا دَ))
آن که چیزی را دارد، صاحب، مالک، خداوند، چیزدار، ثروتمند، مال دار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زارنده
تصویر زارنده
((رَ دِ))
زاری کننده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانزده
تصویر شانزده
((دَ))
عدد اصلی پس از پانزده و پیش از هفده، شش بعلاوه ده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیرزده
تصویر شیرزده
((زَ دَ یا دِ))
کودکی که به هنگام شیرخوارگی کم شیر خورده لاغر و نزار شده باشد، جمع شیرزدگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمارنده
تصویر شمارنده
کنتور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تارکده
تصویر تارکده
اینترنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دارنده
تصویر دارنده
صاحب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ارزنده
تصویر ارزنده
نفیس
فرهنگ واژه فارسی سره