معنی خمارزده - فرهنگ فارسی عمید
معنی خمارزده
خمارزده
خمار، سردرد و کسالتی که پس از برطرف شدن کیف شراب در انسان پیدا می شود، حالت بعد از مستی، آنکه به حالت خماری دچار شده باشد، مخمور، ویژگی چشمی که حالت خماری در آن نمایان باشد
تصویر خمارزده
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با خمارزده
مارزده
مارزده
مارگزیده. سلیم. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که مار وی را گزیده باشد: مهرۀ مار بهر مارزده ست به کسی کز گزند رست مده. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 800)
لغت نامه دهخدا
خمانیده
خمانیده
خم داده شده، کج کرده شده، برای مِثال خمانیده دم چون کمانی ز قیر / همه نوک دندان چو پیکان تیر (اسدی - ۹۰)
فرهنگ فارسی عمید
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.