- مارد
- گردنکش، سرکش، بلند، مرتفع
معنی مارد - جستجوی لغت در جدول جو
- مارد
- گردنکش، سرکش
- مارد ((رِ))
- سرکش، گردنکش، جمع مرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سرخ گلگون: خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. (خسرو لفا اق. 525) توضیح در رشیدی و فرهنگ نظام به دقیقی نسبت داده شده
سرخ رنگ، گلگون، برای مثال چو بردارد ز پیش روی اوثان / حجاب ماردی دست برهمن (منوچهری - ۸۷)
آهنجیده
خنثی
والده
باره
نکته ها
یگانه، تکین، تکتا
درون
سرد، لوس، بی مزه، برنده سرد خنک مقابل حاد گرم، ناخوشایند بی مزه، لطیفه بارد، بی ذوق بی لطف، عنین آنکه مباشرت نتواند کرد، یکی از مزاج های نه گانه طب قدیم سرد، جمع بوارد، بارد بر دو گونه است. بارد بالفعل مانند برف و بارد بالقوه مانند کاهو و کاسنی
سوراخ کننده، سخن نیکو و سریع گوینده
گریزان گریزپای، سرگردان، آواره بی خانمان، سرکش نافرمان سرکش، جمع شرد
تیر که به نشانه بگذرد
مانند مار کشنده بودن، برای مثال اگر «ماری» و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن، برای مثال اگر ماری و گژدمی بود طبعش / به صحراش چون مار کردند ماری (عسجدی - ۵۶)
ماری کردن: هلاک کردن، کشتن،
نیزۀ کوتاه، علم، درفش
عام، شامل، روان، جاری
داروی خنک کننده و سرد کننده
ماهرخ، پنهانی، به آرامی و خمیده
کاسه یا طاسی که در آن ترید می کردند
وسیله ای دارای دسته و تیغه برای بریدن
تنهامانده، جدامانده، یکه و تنها، یگانه
خواسته، آرزو، مقصود، منظور، در تصوف پیر، آنچه موجب کامرانی و موفقیت شود
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،برای مثال خیز تا از در میخانه گشادی طلبیم / به ره دوست نشینیم و مرادی طلبیم (حافظ - ۷۳۸)
مراد طلبیدن: درخواست کردن حاجت،
بزرگوار، گرامی، خوش خو، بخشنده، جوانمرد
ماه سوم از سال میلادی، March
در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
در بازی نرد نوعی باخت دو امتیازی که در آن برنده همۀ مهره هایش از بازی خارج شده باشد، در حالی که حریف همۀ مهره هایش در بازی باشد
موضوع، مسئله، محل ورود، جای فرود آمدن، آبشخور