رنگ سرخ و گلگون را گویند مطلقاً. (برهان) (از آنندراج) (از انجمن آرا). سرخ را گویند. (جهانگیری) (از صحاح الفرس) : خروشان و کفک افکنان و سلیحش همه ماردی گشته و خنگش اشقر. خسروی. نماز شامگاهی گشت صافی ز روی آسمان ابر معکن چو بردارد ز پیش روی اوثان حجاب ماردی دست برهمن. منوچهری (از آنندراج). ، هرچیز سرخ را هم گفته اند. (برهان). - شراب ماردی،سلیل. (از منتهی الارب، ذیل سلیل). رجوع به سلیل شود
منسوب به کارد یا گوسفند (گاو) کاردی. گوسفندی (گاوی) که برای کشتن پرورش دهند، کاردی کردن، قسمی شفتالوی بزرگ و خوش طعم و پر آب و دیر رس که چون غالبا آنرا نارس خورند ناگزیر باید با کارد برند، شکوفه طلع (بدین معنی در تفسیر تربت جام بکار رفته)