کرکس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، ورکاک، مردارخوٰار، دالمن، نسر، دال، کلمرغ، شیرگنجشک، دژکاک جانوری که لاشۀ جانوران دیگر را بخورد کنایه از کسی که مال و ثروت دیگری را به زور تصاحب کند
کَرکَس، پرنده ای درشت با منقار قوی، گردن بدون پر، بال های بلند و دید قوی که معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، وَرکاک، مُردارخوٰار، دالمَن، نَسر، دال، کَلمُرغ، شیرگُنجِشک، دَژکاک جانوری که لاشۀ جانوران دیگر را بخورد کنایه از کسی که مال و ثروت دیگری را به زور تصاحب کند
حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه، برای مثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه، برای مِثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
مأخوذ از می خور فارسی بمعنی خرابات، (از ناظم الاطباء)، معرب می خوار یا آنکه عربی و مشتق از ’مخرت السفینه’ می باشد بدان جهت که مردم آمد و رفت مینمایند، ج، مواخر و مواخیر، (از منتهی الارب)، خرابات، ج، مواخیر، (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از زمخشری)، مجلس فسق، (زمخشری) (از اقرب الموارد)، جایی که در آن شراب نوشند و قمار کنند، خرابات نشین، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آنکه بسوی خرابات رود، (ناظم الاطباء)، آنکه بسوی خرابات برد، (منتهی الارب)
مأخوذ از می خور فارسی بمعنی خرابات، (از ناظم الاطباء)، معرب می خوار یا آنکه عربی و مشتق از ’مخرت السفینه’ می باشد بدان جهت که مردم آمد و رفت مینمایند، ج، مواخر و مواخیر، (از منتهی الارب)، خرابات، ج، مواخیر، (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از زمخشری)، مجلس فسق، (زمخشری) (از اقرب الموارد)، جایی که در آن شراب نوشند و قمار کنند، خرابات نشین، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، آنکه بسوی خرابات رود، (ناظم الاطباء)، آنکه بسوی خرابات برد، (منتهی الارب)
دهی از دهستان قوره تو بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین در 15هزارگزی شمال خاوری قصرشیرین. و کنار رودخانه قوره تو و مرز ایران. تپه ماهور. گرمسیر و دارای 50 تن سکنه است. آب آن از رودخانه قوره تو. محصولات آنجا غلات، دیم. لبنیات. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
دهی از دهستان قوره تو بخش مرکزی شهرستان قصرشیرین در 15هزارگزی شمال خاوری قصرشیرین. و کنار رودخانه قوره تو و مرز ایران. تپه ماهور. گرمسیر و دارای 50 تن سکنه است. آب آن از رودخانه قوره تو. محصولات آنجا غلات، دیم. لبنیات. راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
مارخور. خورندۀ مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از فهرست ولف) : یزدجرد گفت این چندین تن خلق که اندر جهانند بدیدم از ترک و دیلم و سقلاب و هند و سند و هرچند در جهان خلق است بدبخت تر از شما (عرب) نیست که شما همه موش خوارید و مارخوار. (ترجمه طبری بلعمی). همانا که آمد شما را خبر که ما را چه آمد ز اختر بسر ازین مارخوار اهرمن چهرگان ز دانائی و شرم بی بهرگان. فردوسی. رجوع به مارخور شود، {{اسم مرکّب}} گاوکوهی باشد و آنرا گوزن خوانند. گویند مار را می گیرد و می خورد. بعضی گویند نوعی از گوسفند کوهیست چون سوراخ مار را بیند بینی و دهن خود بر آن نهد و دم دردمد مار بمجرد شنیدن بوی نفس او بی تحاشی از سوراخ برآید و آن گوسفند او را بخورد.اگر پوست این گوسفند را بر در سوراخ مار بسوزانند همین که بوی دود به مار برسد، شوریده شده از سوراخ برآید. گویند کف دهن این گوسفند پازهر است. (برهان). گاو کوهی که مار می خورد. (فرهنگ رشیدی). گاو کوهی است زیرا که مار می خورد. (آنندراج) (از جهانگیری) (انجمن آرا). ایّل (گاو کوهی). مارخور قسمی از بز کوهی است. در سامی نیست. رجوع به مارخور شود. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا). واسرائیل را به هندوستان فرستاد و به قلعۀ کالنجار که ایّل مارخوار برآنجا نتواند رفت... مقید و محبوس فرمود. (از العراضه)
مارخور. خورندۀ مار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از فهرست ولف) : یزدجرد گفت این چندین تن خلق که اندر جهانند بدیدم از ترک و دیلم و سقلاب و هند و سند و هرچند در جهان خلق است بدبخت تر از شما (عرب) نیست که شما همه موش خوارید و مارخوار. (ترجمه طبری بلعمی). همانا که آمد شما را خبر که ما را چه آمد ز اختر بسر ازین مارخوار اهرمن چهرگان ز دانائی و شرم بی بهرگان. فردوسی. رجوع به مارخور شود، {{اِسمِ مُرَکَّب}} گاوکوهی باشد و آنرا گوزن خوانند. گویند مار را می گیرد و می خورد. بعضی گویند نوعی از گوسفند کوهیست چون سوراخ مار را بیند بینی و دهن خود بر آن نهد و دم دردمد مار بمجرد شنیدن بوی نفس او بی تحاشی از سوراخ برآید و آن گوسفند او را بخورد.اگر پوست این گوسفند را بر در سوراخ مار بسوزانند همین که بوی دود به مار برسد، شوریده شده از سوراخ برآید. گویند کف دهن این گوسفند پازهر است. (برهان). گاو کوهی که مار می خورد. (فرهنگ رشیدی). گاو کوهی است زیرا که مار می خورد. (آنندراج) (از جهانگیری) (انجمن آرا). اُیَّل (گاو کوهی). مارخور قسمی از بز کوهی است. در سامی نیست. رجوع به مارخور شود. (از یادداشتهای به خط مرحوم دهخدا). واسرائیل را به هندوستان فرستاد و به قلعۀ کالنجار که اُیَّل مارخوار برآنجا نتواند رفت... مقید و محبوس فرمود. (از العراضه)
خرابات را گویند که شراب خانه و بوزه خانه و قمارخانه باشد، (برهان) (آنندراج)، میخانه، میکده، خرابات، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : علم داری مرو به عادت و رسم کعبه با تست بگذر از ماخور، امیر حسینی سادات (یادداشت ایضاً)
خرابات را گویند که شراب خانه و بوزه خانه و قمارخانه باشد، (برهان) (آنندراج)، میخانه، میکده، خرابات، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : علم داری مرو به عادت و رسم کعبه با تست بگذر از ماخور، امیر حسینی سادات (یادداشت ایضاً)