دو، دو ماراتن، در ورزش دویدن به مسافت حدود ۴۲ کیلومتر. دراصل، نام خلیج و دهکده ای در یونان است که به گفتۀ برخی مورخان در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در آن ناحیه جنگی میان سپاهیان ایران و یونان رخ داد و یک سرباز یونانی مسافت ۴۲ کیلومتر را دوید تا خبر فتح سربازان یونانی را به دهکدۀ ماراتن برساند
دو، دو ماراتن، در ورزش دویدن به مسافت حدود ۴۲ کیلومتر. دراصل، نام خلیج و دهکده ای در یونان است که به گفتۀ برخی مورخان در سال ۴۹۰ قبل از میلاد در آن ناحیه جنگی میان سپاهیان ایران و یونان رخ داد و یک سرباز یونانی مسافت ۴۲ کیلومتر را دوید تا خبر فتح سربازان یونانی را به دهکدۀ ماراتن برساند
مارگیر، برای مثال گر حسودت بسی ست عاجز نیست / اژدها از جواب مارافسای (انوری - ۴۵۰)، ور برآرد به مثل مار به افسون ز زمین / اژدهای فلکی را چه غم از مارافسای (انوری - ۴۴۵) در علم نجوم صورت فلکی در جنوب جاثی به شکل مردی با ماری در دست، حوا
مارگیر، برای مِثال گر حسودت بسی ست عاجز نیست / اژدها از جواب مارافسای (انوری - ۴۵۰)، ور برآرد به مثل مار به افسون ز زمین / اژدهای فلکی را چه غم از مارافسای (انوری - ۴۴۵) در علم نجوم صورت فلکی در جنوب جاثی به شکل مردی با ماری در دست، حوا
دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، چهل و دو هزارگزی شمال ورزقان چهل هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر، کوهستانی، گرمسیر مالاریایی، سکنه 560 تن، آب از چشمه، محصول عمده آنجا غلات، انگور، انجیر است، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
دهی از دهستان دیزمار خاوری بخش ورزقان شهرستان اهر، چهل و دو هزارگزی شمال ورزقان چهل هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر، کوهستانی، گرمسیر مالاریایی، سکنه 560 تن، آب از چشمه، محصول عمده آنجا غلات، انگور، انجیر است، شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4 ص 204)
سیرّا پاریما یکی از ارتفاعات بزرگ ناحیۀ کوهستانی امریکای جنوبی که هنوز کاملا مکشوف نیست و از آن رودهای ارنوک و ریوبرانکو سرچشمه میگیرد، مهمترین قلل این رشته جبال به ارتفاع 2000 گز میرسد و سرحد میان کشور ونزوئلا و برزیل است یا دریاچۀ سفید و یا آموکو، دریاچۀمشهور در تاریخ افسانه ای و موهوم کشور الدورادو
سیرّا پاریما یکی از ارتفاعات بزرگ ناحیۀ کوهستانی امریکای جنوبی که هنوز کاملا مکشوف نیست و از آن رودهای اُرنوک و ریوبرانکو سرچشمه میگیرد، مهمترین قلل این رشته جبال به ارتفاع 2000 گز میرسد و سرحد میان کشور ونزوئلا و برزیل است یا دریاچۀ سفید و یا آموکو، دریاچۀمشهور در تاریخ افسانه ای و موهوم کشور اِلدورادو
رودی به امریکای جنوبی میان کشوربرزیل و پاراگوئه که ریودلاپلاتا از پیوستن آن با روداوروگوئه پدید آید، و آن را 4700 هزارگز طول است از ایالت جنوبی برزیل، دارای 674000 تن سکنه، قصبۀ آن کوری تابا است با 65000 تن سکنه بلده ای به آرژانتین، مرکز ایالت آنترریو بر ساحل شط پارانا، دارای 36000 تن سکنه
رودی به امریکای جنوبی میان کشوربرزیل و پاراگوئه که ریودلاپلاتا از پیوستن آن با روداوروگوئه پدید آید، و آن را 4700 هزارگز طول است از ایالت جنوبی برزیل، دارای 674000 تن سکنه، قصبۀ آن کوری تابا است با 65000 تن سکنه بلده ای به آرژانتین، مرکز ایالت آنترریو بر ساحل شط پارانا، دارای 36000 تن سکنه
کشور پاناما مملکتی به امریکای مرکزی به مساحت 74522 هزارگزمربع و دارای 500000 تن سکنه و مردم آنجا زبان اسپانیایی دارند و حکومت آن جمهوریست و پایتخت آن نیز بنام پاناماست و آن بندری است در کنار اقیانوس کبیر با 60000 تن سکنه و بوسیلۀ راه آهن به بندر کلن که در ساحل اقیانوس اطلس واقع است مربوط است، این کشور قبلا از منضمات مملکت کلمبی بود و از سال 1903م، ببعد مستقل گردید
کشور پاناما مملکتی به امریکای مرکزی به مساحت 74522 هزارگزمربع و دارای 500000 تن سکنه و مردم آنجا زبان اسپانیایی دارند و حکومت آن جمهوریست و پایتخت آن نیز بنام پاناماست و آن بندری است در کنار اقیانوس کبیر با 60000 تن سکنه و بوسیلۀ راه آهن به بندر کُلُن که در ساحل اقیانوس اطلس واقع است مربوط است، این کشور قبلا از منضمات مملکت کلمبی بود و از سال 1903م، ببعد مستقل گردید
یکی از شهرهای اسپانیا در ’کتلونیه’، در ایالت ’برشلونه’ (بارسلون) ، 31000 تن سکنه دارد و دارای کار خانه ماهوت بافی و کارگاههای تهیۀ نخ های پشمی برای بافتن پارچه های پشمی و ماهوت است. در حلل السندسیه ج 2 ص 278 ذکری از این شهر شده است.
یکی از شهرهای اسپانیا در ’کتلونیه’، در ایالت ’برشلونه’ (بارسلون) ، 31000 تن سکنه دارد و دارای کار خانه ماهوت بافی و کارگاههای تهیۀ نخ های پشمی برای بافتن پارچه های پشمی و ماهوت است. در حلل السندسیه ج 2 ص 278 ذکری از این شهر شده است.
از میان کتب طبی هندوان که پاره ای از آنها در دورۀ تمدن اسلامی به عربی درآمد، مهمتر از همه آثار کاراکا و ’سسرد’ و ’واگبهاتا’ هستند که سه رکن اصلی طب هندی بشمار میروند، ترجمه کاراکا به انگلیسی به دست کیسوری موهان گانگولی (متوفی به سال 1908) صورت گرفته و به سال 1890 - 1925 در کلکته چاپ شده، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 27)
از میان کتب طبی هندوان که پاره ای از آنها در دورۀ تمدن اسلامی به عربی درآمد، مهمتر از همه آثار کاراکا و ’سسرد’ و ’واگبهاتا’ هستند که سه رکن اصلی طب هندی بشمار میروند، ترجمه کاراکا به انگلیسی به دست کیسوری موهان گانگولی (متوفی به سال 1908) صورت گرفته و به سال 1890 - 1925 در کلکته چاپ شده، (تاریخ علوم عقلی در تمدن اسلامی ص 27)
باهاما. مجموعۀ جزایر باحاما، یا جزایر لوکی. مستعمرۀانگلستان در اتلانتیک در شمال آنتیل بزرگ که بوسیلۀکانال باحاما جدا میشود. بطول تقریبی هزار کیلومتر دارای 53800 تن جمعیت و در یکی ازین جزایر بود (سان سالوادور) که کلمب بسال 1492 میلادی بدنیای جدید رسید. رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 12 شود، مشرق. (برهان) (تفلیسی). بمعنی مشرق اکثر است. (غیاث) (آنندراج) (انجمن آرا). و لفظ باختر مخفف بااختر است و اختر آفتاب را گویند و ماه را نیز اختر میگویند. (غیاث). بمعنی مشرق و خاور آید. (شرفنامۀ منیری). خراسان. تحقیق آن است که باختر مخفف بااختر است و اختر ماه و آفتاب هر دو را گویند پس باختر مشرق و مغرب را توان گفت و ازین جهت متقدمین بر هر دو معنی این لفظ را استعمال کرده اند لیکن خوار مرادف خور بیشتر آمده ازین جهت خاور بیشتر بمعنی مشرق استعمال می شود و بنابرین آفتاب را عروس خاوری گفته اند چنانکه خاقانی گفته است: درده ازآن چکیده خون زایلۀ تن رزان کابلۀ رخ فلک برده عروس خاوری. در فرهنگ دساتیر آمده که معنی باختر بمشرق کردن خطای بزرگ و غلط محض است که خور نام آفتاب است و شید بمعنی روشنی و همین اصح است. (آنندراج) (انجمن آرا) : چوخورشید سر برزد از باختر سیاهی بخاور فروبرد سر. فردوسی (از شرفنامۀ منیری). چو بشنید بدگوهر افراسیاب که شد طوس و رستم بر آن روی آب شد از باختر سوی دریای گنگ دلی پر ز کین و سری پر ز جنگ. فردوسی. چو از باختر برزند تیغ هور ز کان شبه سر برآرد بلور فردوسی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی). تا بتابد نیمروزان از تف خورشید سنگ تا برآید بامدادان آفتاب از باختر. فرخی. چو آفتاب سر از کوه باختر برزد بخواست باره و سوی شکار کرد آهنگ. فرخی. چو مهر آورد سوی خاور گریغ هم از باختر برزندباز تیغ. عنصری. چو برزد درفشنده از باختر دواج سیه را سپید آستر. عنصری (از صحاح الفرس). خورشید را چون پست شد در جانب خاور علم پیدا شد اندر باختر بر آستین شب ظلم. لامعی (از صحاح الفرس). خدش بسرو باختری بر فسوس کرد قدش بسرو غاتفری به مفاخره. سوزنی. رایت خوبی چو برفروزی رخسار از بر خورشید باختر زده داری. سوزنی. فخر من یادکرد شروان به که مباهات خور بباختر است. خاقانی. آفتابی که خاورش دهن است دارد از باغ شاه باختر اوست. خاقانی (در صفت خربزه) . همه شب منتظر میبود تا صبح صادق از افق باختر شارق گردد. (سندبادنامه ص 183)، مغرب را گویند. (برهان) (اوبهی). غرب، خورپران، خوربران. (التنبیه والاشراف چ لندن 1893م. ص 31). بمعنی مغرب و خاور بمعنی مشرق و بخلاف نیز گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا) : چو خورشید درباختر گشت زرد شب تیره گفتش که از راه گرد. فردوسی. چو خور چادر زرد در سر کشید بشد باختر چون گل شنبلید. فردوسی. همی بود تا تیره تر گشت روز سوی باختر گشت گیتی فروز. فردوسی. چو از باختر چشمه اندرکشید شب آن چادر تار بر سر کشید. فردوسی. چو آمدش از شهر بربر گذر سوی کوه قاف آمد و باختر. فردوسی. کنون خاور او راست تا باختر همی بشکند پشت شیران نر. فردوسی. هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر سراسر ز بدخواه کردم تهی... فردوسی. ز خاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر. فردوسی. وز نور تا بظلمت و از اوج تا حضیض وز باختر بخاور و از بحر تا برند. ناصرخسرو. چرا خورشید نورانی دو عالم زو شود روشن گهی مسکن کند خاور گهی در باختر دارد. ناصرخسرو. زاغ شب از باختر نهان شد چون دید کآمد باز سپید صبح ز خاور. مسعودسعد. باختر در لرزه افتاد از نهیب گرچه او لشکر سوی خاور کشید. مسعودسعد. چرخ را نشرۀ نون والقلم است از مه نو کآنهمه سرخی در باختر آمیخته اند. خاقانی. ز حد باختر تا بوم خاور جهان را گشته ام کشور بکشور. نظامی. شنیدم که در مرزی از باختر برادر دو بودند از یک پدر. بوستان. من از یمن اقبال این خاندان (ایلخانیان) گرفتم جهان را به تیغ زبان من ازخاوران تا در باختر ز خورشیدم امروز مشهورتر. سلمان ساوجی. (از تاریخ ادبیات برون ج 3 ترجمه حکمت ص 292)
باهاما. مجموعۀ جزایر باحاما، یا جزایر لوکی. مستعمرۀانگلستان در اتلانتیک در شمال آنتیل بزرگ که بوسیلۀکانال باحاما جدا میشود. بطول تقریبی هزار کیلومتر دارای 53800 تن جمعیت و در یکی ازین جزایر بود (سان سالوادور) که کلمب بسال 1492 میلادی بدنیای جدید رسید. رجوع به لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 2 ص 12 شود، مشرق. (برهان) (تفلیسی). بمعنی مشرق اکثر است. (غیاث) (آنندراج) (انجمن آرا). و لفظ باختر مخفف بااختر است و اختر آفتاب را گویند و ماه را نیز اختر میگویند. (غیاث). بمعنی مشرق و خاور آید. (شرفنامۀ منیری). خراسان. تحقیق آن است که باختر مخفف بااختر است و اختر ماه و آفتاب هر دو را گویند پس باختر مشرق و مغرب را توان گفت و ازین جهت متقدمین بر هر دو معنی این لفظ را استعمال کرده اند لیکن خوار مرادف خور بیشتر آمده ازین جهت خاور بیشتر بمعنی مشرق استعمال می شود و بنابرین آفتاب را عروس خاوری گفته اند چنانکه خاقانی گفته است: درده ازآن چکیده خون زایلۀ تن رزان کابلۀ رخ فلک برده عروس خاوری. در فرهنگ دساتیر آمده که معنی باختر بمشرق کردن خطای بزرگ و غلط محض است که خور نام آفتاب است و شید بمعنی روشنی و همین اصح است. (آنندراج) (انجمن آرا) : چوخورشید سر برزد از باختر سیاهی بخاور فروبرد سر. فردوسی (از شرفنامۀ منیری). چو بشنید بدگوهر افراسیاب که شد طوس و رستم بر آن روی آب شد از باختر سوی دریای گنگ دلی پر ز کین و سری پر ز جنگ. فردوسی. چو از باختر برزند تیغ هور ز کان شبه سر برآرد بلور فردوسی (از حاشیۀ فرهنگ اسدی خطی نخجوانی). تا بتابد نیمروزان از تف خورشید سنگ تا برآید بامدادان آفتاب از باختر. فرخی. چو آفتاب سر از کوه باختر برزد بخواست باره و سوی شکار کرد آهنگ. فرخی. چو مهر آورد سوی خاور گریغ هم از باختر برزندباز تیغ. عنصری. چو برزد درفشنده از باختر دواج سیه را سپید آستر. عنصری (از صحاح الفرس). خورشید را چون پست شد در جانب خاور علم پیدا شد اندر باختر بر آستین شب ظَلَم. لامعی (از صحاح الفرس). خدش بسرو باختری بر فسوس کرد قدش بسرو غاتفری به مفاخره. سوزنی. رایت خوبی چو برفروزی رخسار از بَرِ خورشید باختر زده داری. سوزنی. فخر من یادکرد شروان به که مباهات خور بباختر است. خاقانی. آفتابی که خاورش دهن است دارد از باغ شاه باختر اوست. خاقانی (در صفت خربزه) . همه شب منتظر میبود تا صبح صادق از افق باختر شارق گردد. (سندبادنامه ص 183)، مغرب را گویند. (برهان) (اوبهی). غرب، خورپَران، خوربَران. (التنبیه والاشراف چ لندن 1893م. ص 31). بمعنی مغرب و خاور بمعنی مشرق و بخلاف نیز گفته اند. (آنندراج) (انجمن آرا) : چو خورشید درباختر گشت زرد شب تیره گفتش که از راه گرد. فردوسی. چو خور چادر زرد در سر کشید بشد باختر چون گل شنبلید. فردوسی. همی بود تا تیره تر گشت روز سوی باختر گشت گیتی فروز. فردوسی. چو از باختر چشمه اندرکشید شب آن چادر تار بر سر کشید. فردوسی. چو آمدْش از شهر بربر گذر سوی کوه قاف آمد و باختر. فردوسی. کنون خاور او راست تا باختر همی بشکند پشت شیران نر. فردوسی. هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر سراسر ز بدخواه کردم تهی... فردوسی. ز خاور بیاراست تا باختر پدید آمد از فر او کان زر. فردوسی. وز نور تا بظلمت و از اوج تا حضیض وز باختر بخاور و از بحر تا برند. ناصرخسرو. چرا خورشید نورانی دو عالم زو شود روشن گهی مسکن کند خاور گهی در باختر دارد. ناصرخسرو. زاغ شب از باختر نهان شد چون دید کآمد باز سپید صبح ز خاور. مسعودسعد. باختر در لرزه افتاد از نهیب گرچه او لشکر سوی خاور کشید. مسعودسعد. چرخ را نشرۀ نون والقلم است از مه نو کآنهمه سرخی در باختر آمیخته اند. خاقانی. ز حد باختر تا بوم خاور جهان را گشته ام کشور بکشور. نظامی. شنیدم که در مرزی از باختر برادر دو بودند از یک پدر. بوستان. من از یمن اقبال این خاندان (ایلخانیان) گرفتم جهان را به تیغ زبان من ازخاوران تا در باختر ز خورشیدم امروز مشهورتر. سلمان ساوجی. (از تاریخ ادبیات برون ج 3 ترجمه حکمت ص 292)
مادر شاکمونی است و شاکمونی به اعتقاد کفرۀ هند پیغمبر صاحب کتاب است، (برهان)، مادر شاکمونی بود که اهالی هند او را پیغمبر دانسته اند و صاحب کتاب خوانده اند، (آنندراج)، نام مادر بودا پیغمبر هنود، (ناظم الاطباء)، مصحف مهامایه نام زوجه سودهودنه پادشاه قبیلۀ کپیله وستو یعنی قبیلۀ ساکیه ها و پدر گوتمه بودا، (حاشیۀ برهان چ معین)
مادر شاکمونی است و شاکمونی به اعتقاد کفرۀ هند پیغمبر صاحب کتاب است، (برهان)، مادر شاکمونی بود که اهالی هند او را پیغمبر دانسته اند و صاحب کتاب خوانده اند، (آنندراج)، نام مادر بودا پیغمبر هنود، (ناظم الاطباء)، مصحف مهامایه نام زوجه سودهودنه پادشاه قبیلۀ کپیله وستو یعنی قبیلۀ ساکیه ها و پدر گوتمه بودا، (حاشیۀ برهان چ معین)
بسیار کثیر فراوان، پر مملو لبالب: سبب ظاهری آن بود که ظرف طبیعت خلفا از باده غفلت و غرور مالامال و زیاده از حد اعتدال شده... فراوان، بسیار و کثیر، پر و مملو، لبریز، لبالب
بسیار کثیر فراوان، پر مملو لبالب: سبب ظاهری آن بود که ظرف طبیعت خلفا از باده غفلت و غرور مالامال و زیاده از حد اعتدال شده... فراوان، بسیار و کثیر، پر و مملو، لبریز، لبالب
گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا وزیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریبا چوبی و صاف است که بحالت وحشی در غالب آب و هواها تکثیر حاصل کرده است وبسبب زیبابودن مورد توجه و پرورش قرار میگیرد. برروی ساقه های نازک واستوانه یی شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است. برگهای آن بصورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز بصورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده از نظر شکل ظاهری به برگهایی نازک و ظریف شباهت دارند. گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر میشوند و وضع آویخته ورنگ سبز مایل بزرد دارند. میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیر زمینی این گیاه استفاده دارویی نیز بعمل میاید (دارای اثر مدر است)، از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق بنواحی گرم و معتدل کره زمینند. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین قند مانیت آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است هلیون: کشک کشک الماز اسفرک اسفراج اسفاراج سپارک تاکرون خشب الحیه یرموع هلیوم جنجل ضغبوس اسفرج اسپراغس اسفرغس یرامیع صوف الحیر صمد اسفراک مار گیاه: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی. عبد. 590)
گیاهی است از تیره سوسنیها و از دسته مارچوبه ها که گیاهی علفی و بالارونده و پایا وزیبا است. ارتفاعش بین 70 تا 90 سانتیمتر و دارای شاخه های تقریبا چوبی و صاف است که بحالت وحشی در غالب آب و هواها تکثیر حاصل کرده است وبسبب زیبابودن مورد توجه و پرورش قرار میگیرد. برروی ساقه های نازک واستوانه یی شکل این گیاه خطوط بسیار ظریف قابل تشخیص است. برگهای آن بصورت فلسهایی است که از بغل آنها شاخه های باریک و دراز بصورت دسته های 3 تا 8 تایی برنگ سبز دورهم گرد آمده از نظر شکل ظاهری به برگهایی نازک و ظریف شباهت دارند. گلهای مارچوبه در فاصله ماههای خرداد و تیر ظاهر میشوند و وضع آویخته ورنگ سبز مایل بزرد دارند. میوه اش قرمز و زیبا و محتوی دانه های متعدد است. ساقه های مارچوبه از سبزیهای خوراکی لذیذ و مطلوب است. از ساقه زیر زمینی این گیاه استفاده دارویی نیز بعمل میاید (دارای اثر مدر است)، از این گیاه در حدود 40 گونه شناخته شده که همه متعلق بنواحی گرم و معتدل کره زمینند. در ترکیب انساج این گیاه مواد مختلف از قبیل رزین قند مانیت آسپاراژین و املاح پتاسیم و غیره موجود است هلیون: کشک کشک الماز اسفرک اسفراج اسفاراج سپارک تاکرون خشب الحیه یرموع هلیوم جنجل ضغبوس اسفرج اسپراغس اسفرغس یرامیع صوف الحیر صمد اسفراک مار گیاه: گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست ک (خاقانی. عبد. 590)