مادین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوب به ماده. مؤنث. مقابل نرینه، مذکر. (فرهنگ فارسی معین) : پس آنگاه که نهاد آن مادینه را، گفت: ای پروردگار من بدرستی که من نهادم آنرا مادینه و خدای داناتر است به آنچه نهاد و نیست نرینه چون مادینه و من نهادم او را مادینه... (تفسیر ابوالفتوح، ازفرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به مادین و ماده شود
مادین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوب به ماده. مؤنث. مقابل نرینه، مذکر. (فرهنگ فارسی معین) : پس آنگاه که نهاد آن مادینه را، گفت: ای پروردگار من بدرستی که من نهادم آنرا مادینه و خدای داناتر است به آنچه نهاد و نیست نرینه چون مادینه و من نهادم او را مادینه... (تفسیر ابوالفتوح، ازفرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به مادین و ماده شود
شهر، مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری و امثال آن مدینۀ فاضله: شهری خیالی که مردم آن جهت به دست آوردن سعادت حقیقی کوشش کنند و ادارۀ چنین مدینه ای در دست فاضلان و حکیمان باشد
شهر، مکان مسکونی بزرگ شامل خیابان ها، بازارها، تاسیسات اداری و امثال آن مدینۀ فاضله: شهری خیالی که مردم آن جهت به دست آوردن سعادت حقیقی کوشش کنند و ادارۀ چنین مدینه ای در دست فاضلان و حکیمان باشد
شهری است (به عربستان) خوش ومردم بسیار و روضه مقدس پیغمبر (ص) با بسیار صحابه آنجاست و از نواحی وی سنگ فسان خیزد که به همه جهان ببرند. (حدود العالم). از شهرهای مهم عربستان سعودی است. این شهر پس از مهاجرت پیغامبر اسلام از مکه بدانجا، موقعیت خاصی پیدا کرد و نامش از یثرب به مدینه النبی تبدیل یافت مرقد حضرت رسول در این شهر است و مطاف و زیارتگاه مسلمانان جهان است. شهر مدینه 50 هزار تن جمعیت دارد. فاصله آن تا بحر احمر 175 کیلومترو با جده 425 کیلومتر است. مدینه در واحه ای قرار گرفته که آب آن نسبهً فراوان است. بدین جهت میوه و غلات فراوان در آنجا کاشته میشود. در عصر پیغمبر و ابوبکر و عمر و عثمان و آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) پیش از آنکه آن حضرت کوفه را مقر حکومت سازد، مرکز خلافت اسلامی بود. در حکومت امویان حکام مدینه از جانب خلیفه تعیین می شدند و در عصر عباسی نیز تا سال 248 هجری قمری که محمد بن عبداﷲ طاهر از جانب المستعین به حکومت آن شهر تعیین شده بود جزء متصرفات عباسیان بشمار می آمد از سال 250 تا سال 923 که حکومت عثمانی آن شهر را تصرف کرد علویان از خانوادۀ بنوالاحیضر و بنومهنا حکومت آنجا را بدست گرفتند. در سال 1219 وهابیان آن را تصرف کردند لکن محمد علی والی مصر به سال 1227 آن شهر را از ایشان پس گرفت. در سال 1335 هجری قمری نیروهای شریف مکه بر آنجا دست یافتند و در سال 1343 هجری قمری (1924 میلادی) ابن سعود آن را تصرف کرد و جزو دولت عربستان سعودی گردید. نام های دیگر مدینه عبارت است از: مدینهالسماء. مدینۀ مشرفه. مدینهالرسول. مدینهالنبی. مدینۀ منوره. مدینۀ طیبه. مدینۀ مکرمه. حرم الرسول. دارالهجره. قریهالانصار. اثرب. یثرب. یندد. تید. نیدد. نیدر. موفیه. بحیره. طیبه. مسکینه. طابه. محبه. محبوبه. مجببه. حبیبه. مرحومه: فرخ و فرخنده و مبارک چونانک آمدن مصطفی بر اهل مدینه. سوزنی
شهری است (به عربستان) خوش ومردم بسیار و روضه مقدس پیغمبر (ص) با بسیار صحابه آنجاست و از نواحی وی سنگ فسان خیزد که به همه جهان ببرند. (حدود العالم). از شهرهای مهم عربستان سعودی است. این شهر پس از مهاجرت پیغامبر اسلام از مکه بدانجا، موقعیت خاصی پیدا کرد و نامش از یثرب به مدینه النبی تبدیل یافت مرقد حضرت رسول در این شهر است و مطاف و زیارتگاه مسلمانان جهان است. شهر مدینه 50 هزار تن جمعیت دارد. فاصله آن تا بحر احمر 175 کیلومترو با جده 425 کیلومتر است. مدینه در واحه ای قرار گرفته که آب آن نسبهً فراوان است. بدین جهت میوه و غلات فراوان در آنجا کاشته میشود. در عصر پیغمبر و ابوبکر و عمر و عثمان و آغاز خلافت امیرالمؤمنین علی (ع) پیش از آنکه آن حضرت کوفه را مقر حکومت سازد، مرکز خلافت اسلامی بود. در حکومت امویان حکام مدینه از جانب خلیفه تعیین می شدند و در عصر عباسی نیز تا سال 248 هجری قمری که محمد بن عبداﷲ طاهر از جانب المستعین به حکومت آن شهر تعیین شده بود جزء متصرفات عباسیان بشمار می آمد از سال 250 تا سال 923 که حکومت عثمانی آن شهر را تصرف کرد علویان از خانوادۀ بنوالاَحیضِر و بنومهنا حکومت آنجا را بدست گرفتند. در سال 1219 وهابیان آن را تصرف کردند لکن محمد علی والی مصر به سال 1227 آن شهر را از ایشان پس گرفت. در سال 1335 هجری قمری نیروهای شریف مکه بر آنجا دست یافتند و در سال 1343 هجری قمری (1924 میلادی) ابن سعود آن را تصرف کرد و جزو دولت عربستان سعودی گردید. نام های دیگر مدینه عبارت است از: مدینهالسماء. مدینۀ مشرفه. مدینهالرسول. مدینهالنبی. مدینۀ منوره. مدینۀ طیبه. مدینۀ مکرمه. حرم الرسول. دارالهجره. قریهالانصار. اثرب. یثرب. یندد. تید. نیدد. نیدر. موفیه. بحیره. طیبه. مسکینه. طابه. محبه. محبوبه. مجببه. حبیبه. مرحومه: فرخ و فرخنده و مبارک چونانک آمدن مصطفی بر اهل مدینه. سوزنی
شهر. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب). شهرستان. (دستور اللغه) (منتهی الارب). شهر بزرگ. (دستور الاخوان). شارستان. (مهذب الاسماء). ج، مداین، مدائن، مدن: نگه کن تا کجا بودی و اینجا که آوردت در این بی در مدینه. ناصرخسرو. در بود مر مدینه علم رسول را زیرا جز او نبود سزای امانتش. ناصرخسرو. آمدن صاحب اجل به سرایش بر همه اصحاب کوی و قصر و مدینه. سوزنی. در مدینۀ قدس مریم یافتم در حظیره انس حوا دیده ام. خاقانی. سعدی به عشقبازی خوبان علم نشد تنها در این مدینه که در هر مدینه ای. سعدی. ، پرستار. (مهذب الاسماء). داه. (منتهی الارب). تأنیث مدین. رجوع به مدین شود، قلعه. رجوع به معنی اول شود، شهر مبنی بر معظم زمین. (منتهی الارب). رجوع به معنی اول شود
شهر. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب). شهرستان. (دستور اللغه) (منتهی الارب). شهر بزرگ. (دستور الاخوان). شارستان. (مهذب الاسماء). ج، مداین، مدائن، مُدُن: نگه کن تا کجا بودی و اینجا که آوردت در این بی در مدینه. ناصرخسرو. در بود مر مدینه علم رسول را زیرا جز او نبود سزای امانتش. ناصرخسرو. آمدن صاحب اجل به سرایش بر همه اصحاب کوی و قصر و مدینه. سوزنی. در مدینۀ قدس مریم یافتم در حظیره انس حوا دیده ام. خاقانی. سعدی به عشقبازی خوبان علم نشد تنها در این مدینه که در هر مدینه ای. سعدی. ، پرستار. (مهذب الاسماء). داه. (منتهی الارب). تأنیث مَدین. رجوع به مدین شود، قلعه. رجوع به معنی اول شود، شهر مبنی بر معظم زمین. (منتهی الارب). رجوع به معنی اول شود
با یکدیگر خرید و فروخت کردن به وام. (تاج المصادربیهقی) (از منتهی الارب). چیزی به وام به کسی فروختن. (زوزنی). با هم معامله کردن و یکی به دیگری وام دار شدن. (از اقرب الموارد). معاملۀ نسیه نمودن. (منتهی الارب) ، وام دادن و وام خواستن. (از منتهی الارب) ، محاکمه. (اقرب الموارد) : داینه ، حاکمه، جازاه. (متن اللغه). رجوع به مداین شود
با یکدیگر خرید و فروخت کردن به وام. (تاج المصادربیهقی) (از منتهی الارب). چیزی به وام به کسی فروختن. (زوزنی). با هم معامله کردن و یکی به دیگری وام دار شدن. (از اقرب الموارد). معاملۀ نسیه نمودن. (منتهی الارب) ، وام دادن و وام خواستن. (از منتهی الارب) ، محاکمه. (اقرب الموارد) : دایَنَه ُ، حاکمه، جازاه. (متن اللغه). رجوع به مداین شود
جنس مرد. مقابل زنینه: که از دستش نخواهد رست یک تن اگر مردینه باشد گر زنینه. ناصرخسرو. و از قنقلیان از مردینه به بالای تازیانه زنده نگذاشتند. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 چ اروپا ص 83)
جنس مرد. مقابل زنینه: که از دستش نخواهد رست یک تن اگر مردینه باشد گر زنینه. ناصرخسرو. و از قنقلیان از مردینه به بالای تازیانه زنده نگذاشتند. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 چ اروپا ص 83)