جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با مادینه

مادینه

مادینه
مادین. (آنندراج) (ناظم الاطباء). منسوب به ماده. مؤنث. مقابل نرینه، مذکر. (فرهنگ فارسی معین) : پس آنگاه که نهاد آن مادینه را، گفت: ای پروردگار من بدرستی که من نهادم آنرا مادینه و خدای داناتر است به آنچه نهاد و نیست نرینه چون مادینه و من نهادم او را مادینه... (تفسیر ابوالفتوح، ازفرهنگ فارسی ایضاً). و رجوع به مادین و ماده شود
لغت نامه دهخدا

ماسینه

ماسینه
دوغی که شبت در آن کنند و در مشکی یا کیسه ای آویزند شیراز: و جئنهاببضاعه مزجاه... حسن بصری گفت ماستینه بوده
فرهنگ لغت هوشیار

مادونه

مادونه
آنچه در زیر است در زیر جمله اسمی) آنچه زیر اوست آنچه بعد از اوست: بمحشر آدم و مادونه با هم همه زیر لوایت دست برهم. (اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار

متدینه

متدینه
متدینه در فارسی مونث متدین: دیندار مونث متدین جمع متدینات
متدینه
فرهنگ لغت هوشیار