آنکه مادرش تباهکار است. حرامزاده. فرزند زنا. (فرهنگ فارسی معین) : تا بدین گرز گران کوبم سرش آن سر بیدانش مادرغرش. مولوی. گفت منهم بی خبر بودم از این آگهی مادرغران کردند هین. مولوی. کو که باشد هندوی مادرغری که طمع دارد به خواجه دختری. مولوی. و رجوع به مادربخطا و مادربختن و مادرغن شود
آنکه مادرش تباهکار است. حرامزاده. فرزند زنا. (فرهنگ فارسی معین) : تا بدین گرز گران کوبم سرش آن سر بیدانش مادرغرش. مولوی. گفت منهم بی خبر بودم از این آگهی مادرغران کردند هین. مولوی. کو که باشد هندوی مادرغری که طمع دارد به خواجه دختری. مولوی. و رجوع به مادربخطا و مادربختن و مادرغن شود
پایتخت اسپانی است که بر کنار رود ’من زنر’ واقع است و 2520200 تن سکنه دارد، این شهر از سال 1561 میلادی تاکنون پایتخت اسپانیا و یکی از مراکز بزرگ اداری و صنعتی این کشور است، در این شهر کلیساهای قرن چهاردهم و شانزدهم میلادی وجود دارد و همچنین دیر ’سن پلاسیدو’ که به سال 1641 ساخته شده از جهت هنر نقاشی و مجمسه سازی بسیار غنی است، پلازا مایر (قرن 17 میلادی) و قصر سلطنتی (قرن 18 میلادی) از آثار هنری وباستانی این شهر است، موزۀ پرادو در یک قصر نئوکلاسیک، تأسیس یافته است، درجنگهای داخلی سالهای 1936-1939 این شهر شاهد جنگهای خونین و خطرناکی بود، (از لاروس)، و رجوع به اسپانی و قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان ذیل مجریط شود
پایتخت اسپانی است که بر کنار رود ’من زنر’ واقع است و 2520200 تن سکنه دارد، این شهر از سال 1561 میلادی تاکنون پایتخت اسپانیا و یکی از مراکز بزرگ اداری و صنعتی این کشور است، در این شهر کلیساهای قرن چهاردهم و شانزدهم میلادی وجود دارد و همچنین دیر ’سن پلاسیدو’ که به سال 1641 ساخته شده از جهت هنر نقاشی و مجمسه سازی بسیار غنی است، پلازا مایر (قرن 17 میلادی) و قصر سلطنتی (قرن 18 میلادی) از آثار هنری وباستانی این شهر است، موزۀ پرادو در یک قصر نئوکلاسیک، تأسیس یافته است، درجنگهای داخلی سالهای 1936-1939 این شهر شاهد جنگهای خونین و خطرناکی بود، (از لاروس)، و رجوع به اسپانی و قاموس الاعلام ترکی و معجم البلدان ذیل مجریط شود
ولایت مازندران است. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162). مخفف مازندران است که ملک طبرستان است. (برهان). مازند. مازندران. نام مملکتی در شمال ایران در کنار دریای خزر. (ناظم الاطباء). مخفف مازندران و منسوب بدانجا را مازندری گویند. (آنندراج) : به شاهنامه چنین خوانده ام که رستم زال گهی بشد زره هفتخوان به مازندر. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162). و رجوع به مازندران شود
ولایت مازندران است. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162). مخفف مازندران است که ملک طبرستان است. (برهان). مازند. مازندران. نام مملکتی در شمال ایران در کنار دریای خزر. (ناظم الاطباء). مخفف مازندران و منسوب بدانجا را مازندری گویند. (آنندراج) : به شاهنامه چنین خوانده ام که رستم زال گهی بشد زره هفتخوان به مازندر. عنصری (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 162). و رجوع به مازندران شود
به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست که جهان مادر او نیست که مایندر اوست. فرخی. فاطمه را عایشه مایندر است پس تو مرا شیعت مایندری. ناصرخسرو. شیعت مایندری ای بدنشان شاید اگر دشمن دختندری. ناصرخسرو. و رجوع به مادراندر و مادندر شود
به معنی مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : دشمن ار مهر طمع دارد از او بیهدگی ست که جهان مادر او نیست که مایندر اوست. فرخی. فاطمه را عایشه مایندر است پس تو مرا شیعت مایندری. ناصرخسرو. شیعت مایندری ای بدنشان شاید اگر دشمن دختندری. ناصرخسرو. و رجوع به مادراندر و مادندر شود
آنکه دارای مادر است. آنکه در دامان مادر پرورش یافته. - پدرمادردار، آنکه دارای اصل و نسب است. کسی که از خاندان مشهور و اصیلی باشد. ، آنکه از مادر خود نگاهداری کند. کسی که هزینۀ زندگی مادر را بعهده دارد. رجوع به مادۀ بعد شود
آنکه دارای مادر است. آنکه در دامان مادر پرورش یافته. - پدرمادردار، آنکه دارای اصل و نسب است. کسی که از خاندان مشهور و اصیلی باشد. ، آنکه از مادر خود نگاهداری کند. کسی که هزینۀ زندگی مادر را بعهده دارد. رجوع به مادۀ بعد شود
مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان) (آنندراج). مادراندر. (ناظم الاطباء). مار به معنی مادر آمده. (حاشیۀ برهان چ معین) : که از شیر سیری نبندد سرم فروماندم از مهربان مادرم به مارندر بد در آویختم بجان آمدم کار و بگریختم. ؟ و رجوع به مادرندر و ماریره شود
مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان) (آنندراج). مادراندر. (ناظم الاطباء). مار به معنی مادر آمده. (حاشیۀ برهان چ معین) : که از شیر سیری نبندد سرم فروماندم از مهربان مادرم به مارندر بد در آویختم بجان آمدم کار و بگریختم. ؟ و رجوع به مادرندر و ماریره شود
مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). مخفف مادراندر. (آنندراج) : جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145). جهانا چه بینی تو از بچگان که گه مادری گاه مادندرا. رودکی (احوال و اشعار ج 3 ص 967). مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان کین جهان مادر او نیست که مادندر اوست. فرخی. از پدر چون ازپدندر دشمنی بیند همی مادر از کینه بر او مانند مادندر شود. لبیبی. چون دخترشیر، و خواهر شیر، دختندر و مادندر. (تفسیرکمبریج ج 1 ص 234). رجوع به مادراندر شود
مخفف مادراندر است که زن پدر باشد. (برهان) (از ناظم الاطباء). مخفف مادراندر. (آنندراج) : جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا. رودکی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 145). جهانا چه بینی تو از بچگان که گه مادری گاه مادندرا. رودکی (احوال و اشعار ج 3 ص 967). مهر فرزندی بر خواجه فکنده ست جهان کین جهان مادر او نیست که مادندر اوست. فرخی. از پدر چون ازپدندر دشمنی بیند همی مادر از کینه بر او مانند مادندر شود. لبیبی. چون دخترشیر، و خواهر شیر، دختندر و مادندر. (تفسیرکمبریج ج 1 ص 234). رجوع به مادراندر شود